هزار و یک حکایت دارد زندان لاکان رشت. هزارتا را باور کنند، این یکی را نمی کنند: یک شب در بند محکومین مرد باز شد، یک دختر را انداختند درونش
هر چه بگویم، می گویند توهّم است. هر چه قسم بخورم، هر چه گرو بگذارم، باورشان نمی شود. نمی دانم بین این همه جور معتاد، چرا هیچ کس حرف بنگی جماعت را نمی خواند! البته آدم بنگ که می کشد، کارهایی می کند که فرداش که یادش می افتد، از بس شرمش می شود باز می کشد تا فراموش کند.
عشق من دختر فامیل بود ولی قصه ی من قصه ی آدمی ا ست که یک خروار دندان دارد، همه روی لبش. هر چه قدر درد بکشد، ناله بزند، گریه کند، هیچ کس باور نمی کند. چرا؟ چون دارد می خندد.
اگر دنبال داستانی با پایان جنجالی هستین مطالعه نکنید ولی شروع جنجالی داستان وادارتون میکنه تا تهش برید و البته داستان زندگی و سرگذشت چندین آدم رو که شاید هیچ وقت برخوردی باهاشون نداشته باشید رو به تصویر کشیده و یه جورایی نشون میده که حتی محکومین هم دل دارند حتی محکومین هم ناموس و شرف دارند و پاش وسط باشه هرکاری برای دفاع از ناموس میکنن.
عالی بود ... یکی از قویترین روایت هایی که خوندم ... لحظههای بی نظیری داشت .
خوشم نیومد مثل غذایی پولش دادی دوست نداری مجبوری بخوریش😁
بابا به خودت رحم میکردی چرا چیزیوکه دوست نداری میخونی بخاطرپولی که ازکفت رفته روحتو تا ته هل میدی تو حرص و عصبانیت خوبیخیالش میشدی امااگه بخوای روراست باشی بایدبگی دلت نیومدبیخیالش بشی انگاریه جنگ بین تو که دوستش نداشتی با تو که میخوای بفهمیش بود وتوسعی کردی بفهمیش شایداگه یه باردیگه بخونیش بفهمیش رفیق
بهتر بود نویسنده یه فرهنگنامه یا یک کتاب از ضرب المثلهای گیلکی مینوشت ... چیز دیگه ای از این کتاب برداشت نکردم
این رمان عالیه پشنهاد میکنم حتما مطالعه ش کنید. برای کسانی که به فرهنگ گیلک زبانها و گیللان آشنا هستند هضمش بهتر و لذتش دوچندان خواهد بود.❤️
عجب پس بخرمش عاره؟