مجموعه ای از داستان های موفق.
پنکوف، شرایطی سخت و بی رحمانه را به زیبایی ای غافلگیرکننده تبدیل می کند.
صریح و خیره کننده، آکنده از خرد.
می خندم و بعد معذرت خواهی می کنم. چیزی که از سیاست مدارهایمان یاد گرفته ام این است که شما می توانید هر چیزی بگویید یا تقریبا هر کاری کنید مشروط بر این که بعدش عذرخواهی کنید. یا چنان که اغلب اتفاق می افتد، پیشاپیش.
پدربزرگم کنار تابوت نشست و دستان مرده ی مادربزرگ را گرفت. فکر نمی کنم آن روز واقعا باران باریده باشد، اما در خاطراتم باد و ابر و باران می بینم؛ باران سرد بی صدایی که وقتی عزیزی را از دست می دهی، می بارد.
کشیش می خواند: «نسلی می رود و نسلی می آید؛ اما زمین تا ابد می ماند. خورشید برمی آید و خورشید فرو می رود و همه ی رودها می گریزند، شرق غرب. آنچه بوده چیزی است که خواهد بود و آنچه شده چیزی است که خواهد شد. هیچ چیز زیر آفتاب تازه نیست.»