نوزاد انسان با توانایی اندکی برای سازگاری با محیط بیرون و مدارا با درون خویش متولد می شود. پدران و مادران طبق سنّت موظفند فرزندان شان را تربیت کنند تا به سطحی از توانایی برسد که بتواند به طور مستقل زندگی کرده و در برابر محرک های مختلف انسانی و محیطی واکنش مناسب نشان دهد. شاید در گذشته های دور که زندگی از جنبه های گوناگون نسبت به اکنون متفاوت بود، روش های سنتی می توانست پاسخگوی آماده سازی کودک برای دوران بزرگ سالی باشد اما امروزه پیچیده شدن زندگی و افزایش و تنوع روزافزون محرک های محیطی ما را نیازمند آموختن شیوه های جدیدی برای رویارویی با مشکلات و سازگاری با مسائل زندگی کرده است.
پیشرفت های قابل ملاحظه در علم و سطح زندگی باعث شده افراد از نظر دانش و اطلاعات مرزهای دوردستی را درنوردند اما متاسفانه این دانش به عملکرد و رفتار مناسب و شایسته منجر نشده است. از این رو، گاه با افرادی روبه رو می شویم که به ویژه در رویارویی با غرایز و نیازهای روانی خود، دچار ناتوانی می شوند. انسان هایی که تحمل انتقاد و ناکامی را نداشته و در مواجهه با آن ها برمی آشوبند و خود یا دیگری و یا هر دو را قربانی این برآشفتگی می کنند. از سوی دیگر، انسان این ظرفیت را دارد که با مهار و کنترل خویشتن از انرژی های درونی، نیرویی تولید کند که نه تنها مخرب نیست بلکه سازنده و رشددهنده است. خشم یکی از احساسات طبیعی انسانی است که اگر به خوبی هدایت و کنترل شده و گفت وگو جایگزین پرخاشگری گردد، جراحت حاصل از خشم می تواند به بهترین شکل شفایافته و روابط بین انسان ها هر چه بیش تر به سلامت و رضایت منتهی گردد.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.