ترکیبی دلنشین از عشق، معما، و آشپزی فرانسوی.
داستانی تأثیرگذار، دلپذیر و خردمندانه که قدرت اعتماد، هنر و خلاقیت را آشکار می کند.
با کاراکترهایی ملموس و پیرنگی پر پیچ و خم.
تا این لحظه «آندین» صدایی از جای دیگری در ویلا نشنیده بود. شاید مشتری برای قدم زدن یا دیدار کسی بیرون رفته بود. هیچ وقت به ذهنش خطور نمی کرد ممکن است کسی بعد از طلوع آفتاب خواب باشد چه برسد به ظهر. همچنان که «آندین» با فضای آشپزخانه آشنا می شد، دری را دید که به طرف بقیه فضای خانه باز می شد. آن را با فشار، باز و با دقت نگاه کرد.
«آندین» که کمی ترسیده بود، گفت: «انگار هزار ساله که هیچکس اینجا غذا نخورده.» مشتری می خواست غذایش کجا سرو شود؟ مادرش دستورات لازم را نداده بود. او نمی خواست جسارت کند که مشتری، منت بگذارد و در آشپزخانه غذا بخورد، هر چند فضای آنجا سرزنده تر بود.
«آندین» به ندرت چنین لحظه آرامی را در تنهایی خویش برای فکر کردن به رویا هایش داشت. بنابراین هنگامی که حس مبهمی از آینده ای شورانگیز در جایی کاملا دور از آنجا در ذهنش شکل می گرفت، تقلا می کرد تا آن رویا را به چنگ آورد؛ انگار دستش را دراز می کرد تا کرم شبتابی را پیش از ناپدید شدن نورش بگیرد.
کتاب در مورد دختری به نام آندین است که همراه خانواده اش در یک کافه آشپزی میکند. او که از زندگی یکنواخت خود خسته شده است روزی یک مشتری ناشناس و مرموز از آنها میخواهد تا تمام سفارشات غذاییش را به ویلایش ببرد. آندین با عشق و علاقه آشپزی میکند و خودش غذاها را به ویلا میبرد. آندین با این مشتری ناشناس که کسی جز پیکاسو نقاش معروف نیست رفته رفته آشنا میشود. این اتفاقات زندگی او را به کلی تغییر میدهد. این کتاب یکی از کتابهای بسیار جذاب و خواندنی بود