لبم را به دندان گرفتم و نفرینی در دل نثار خودم کردم! با وجودی که می دانستم به عمد آن آهنگ را یک دفعه در ماشین پخش کرده است، با وجودی که می دانستم از سر لجاجت می خواهد رویم را کم کند، دلم ضعف برداشته بود برای آهنگ مردانه ی صدایش، گیرا بود لحنش… عوضی وارد بود از چه راه هایی می تواند دل بکر دختری مثل من را حسابی بتکاند! قدم هایم تندتر شد و سعی کردم به خاطر بیاورم محل قرارم با طناز دقیقا کجا بود، اما مگر حواسم جمع می شد؟! اصلا با این بی حواسی و حال آشفته، نباید با طناز روبه رو می شدم.
چه رقیبی را خواندیم وکلی باهاش حالمون خوب شد و باهاش خندیدیم و اشک ریختیم و کلی کل کلهای شیرازی یاد گرفتیم. تازه هم فهمیدیم که نویسنده شیرازی هم نیست و واقغا ایول دارین عاطفه خانم عزیز. دستتون پرتوان و راهتان مستدام. به همه هم توصیه میکنم که حتما این کتاب قشنگ و زیبا و خواندنی را بخوانند و لذت ببرن و شیراز واقغی را بشناسن.
کتابهای خانم منجزی بسیار عالی وشیرین است من اکثرش رو خوندم.واین کتاب چه رقیبی را هم تازه شروع کردم.ازخداوند برای خانم منجزی سلامتی وشادی وعاقبت به خیری را خواهانم.مانا وشاد باشید بانو🙏🙏❤❤