این که برای خودتان یک استاندارد غیرمنطقی تعیین کنید، اصلا به معنی برنده شدن در زندگی نیست. اشکالی ندارد که میله را کمی پایین بیاورید، به ویژه وقتی در آغاز راه هستید. مثلا، افراد عادی که می خواهند وزنشان را کم کنند، بعید است که بتوانند مثل ستاره های فیلم های مبتذل خوش تراش باشند. تلاش برای آن هدف مثل دویدن به سوی خط پایانی است که همیشه دورتر و دورتر می شود، چیزی که واقعا ناامیدکننده است. اگر می دانید که مسابقه پایانی ندارد، پس چرا به دویدن ادامه می دهید؟ شاید هم همین حالا تسلیم شوید، به خانه بروید، روی مبل لم بدهید و با یک بسته ی بسیار بزرگ بیسکوییت، درددل کنید که احتمالا همان کاری است که انجام داده اید، حداقل روی کاغذ، و علت آن که کتاب من را می خوانید نیز احتمالا همین است (راستی، مانور کلاسیک تئودور هم همین است).
سلام، به «خودت را جمع و جور کن» خوش آمدید. از این که این کتاب را انتخاب کردید ممنونم! قبل از این که خواندنش را شروع کنید، می خواهم چند نکته را برایتان روشن کنم. اولا، برخلاف عنوان قفسه ی واقعی یا مجازی که این کتاب را در آن پیدا کرده اید، کتاب من یک راهنمای خودیاری سنتی نیست. این کتاب بیشتر یک کتاب «بگذارید کمکتان کنم تا به خودتان کمک کنید» است و «من» در این جا وقتی «کمک می کند» که «خودتان» راه را پیدا کرده باشید. بیایید صادق باشیم، اگر می توانستید به خودتان کمک کنید، تا حالا این کار را می کردید، مگر نه؟ ثانیا، گرچه شاید زندگی شما یک آشفتگی محض باشد و من به شما کمک می کنم تا آن را سامان بدهید اما این کتاب یک راهنمای معمولی برای «سامان بخشیدن» نیست. بگذارید راحتتان کنم: اگر به دنبال راهنمایی هایی برای بازی های احمقانه و مبتذل هستید، همین الان این کتاب را کنار بگذارید.
در عوض، هدف های واقع بینانه ای را بر مبنای چیزهایی تعیین کنید که در زندگیتان آزارتان می دهد، نه بر مبنای معیارهای یک نفر دیگر، و فرآیند را از همین حالا و جایی که هستید، شروع کنید. منظورم این است که پالایش روانی، یک مأموریت تک نفره است.