درد ساعتی ست که آرام گرفته. تجربه های پیش از این به من آموخته که این آرام شدن درد به قدری کوتاه است که حتی فرصت نخواهم داشت اندکی چشم بر هم بگذارم. درد که آرام می گیرد، خواب و خیال بودن واقعه در نظرم قوت می گیرد و همین تردید است که خواب را بر چشمانم حرام کرده. هراس از اینکه چشم بر هم بگذارم و چشم بگشایم و خود را هر کجا جز درون کعبه ببینم، قرار از من گرفته. هنوز ناباورم بر آنچه که در حال وقوع است. چگونه باور کنم روشنی درون خانه را و وسعت گرفتن دیوارها را؟ آیا به راستی این زن هاجر است؟ هاجر مگر برده نبود؟ برده ای سیه چهره! آیا در بهشت رنگ از رخسارش برگشته و گندم گون شده؟ هر چهار نفرشان وقاری گران سنگ دارند همچون شاهزادگان؛ اما هاجر همچون ملکه ای می خرامد. ملکه ای که گویی سال ها بر اریکه قدرت تکیه زده و بر سرزمینی حکم رانده و لشکری گوش به فرمان داشته. اگر خود نمی گفت که هاجر است گمان می کردم که او بلقیس است، همسر سلیمان نبی. اویی که بر سرزمین صبا حکم رانده و فرمانروایی کرده. اما این زن هاجر است، کنیز ساره. هاجر کنیز بوده و این گونه فخر و فخامت دارد، ساره، بانوی او، چگونه زنی بوده؟ شاید به پاداش آن مشقت که در حیات دنیایی خود داشته در بهشت تاج بر سرش نهاده اند. بهشت؟ آیا به راستی او هاجر است و از بهشت آمده؟ بر خود نهیب می زنم: « فاطمه! در قدرت حق، تردید مکن! »
خیلی قلم خوبی داره این نویسنده بزرگوار. تهیه کنید.. رمان جذاب و قشنگیه دایره لغات آدم رو بالا میبره
یه روایت متفاوت و جذاب از ماجرای به دنیا اومدنِ مولا علی علیهالسلام روایتی که نگاه ویژه و ظریفِ زنانه بهش زیبایی خاصی داده لذت بردم.
کتابی با قلم روان و عالی هست... علاوه بر داستان ولادت حضرت علی ع داستان تعدادی از پیامبران مثل حضرت عیسی ع رو هم بیان کرده