هنگامی که یک نویسنده تصمیم می گیرد تا چندین داستان را در یک داستان بزرگتر به هم پیوند دهد ، برای چنین جاه طلبی ای نیاز به استعداد شگفت انگیزی دارد. برخی از نویسندگان با سهولت همان طور که نفس می کشند یا آب می نوشند این کار را انجام می دهند اما برخی نویسندگان دیگر شما را با یک سردرگمی گیج و مبهوت رها می کنند.
کتابی برجسته است . . . اولین رمان اسکات لینچ با نام "دروغ های لاک لامورا" ، تعلیق و شوخ طبعی یک جنایت هوشمندانه را به قلمرو عجیب و غریب خیالی صادر می کند ، و نتیجه آن سرگرم کننده است.
تازه، اصیل و جذاب...به طرز باشکوهی به تحقق پیوسته.
در حال حاضر تحت تأثیر شدید خوانش دوم کتاب، من فکر می کنم کتاب دروغ های لاک لامورا احتملا جزو 10 کتاب برتر مورد علاقه من است. شاید 5 کتاب برتر. اگر تا به حال نخوانده اید بهتر است که بخوانید. اگر خوانده اید، بهتر است دوباره بخوانید.
لحن صحبتش طوری بود که انگار خنده اش گرفته است. «این از حماقت توئه که نگاهت رو از حریفت برگردوندی، لورنزو، پس به نوعی می شه گفت اون زخم حقت بوده. ولی درسته. اگه بخوایم برابری رو رعایت کنیم، باید بگیم که یک آقای محترم نباید از حواس پرتی تو به نفع خودش استفاده می کرد. امیدوارم هر دوتون دفعه بعد بهتر از این کار کنین.» سپس بدون این که به ژان نگاه کند، به او اشاره کرد و صدایش گرمای خود را از دست داد. گفت: «و تو، پسر! برو خودت رو توی باغ گم و گور کن تا وقتی که کار ما این جا تموم بشه. نمی خوام تا وقتی که این مردان جوان کارشون تموم نشده این دور و بر ببینمت!» شکی نبود آتشی که گونه های ژان را سرخ کرد می توانست خورشید را هم از میدان به در کند. او بی درنگ از نظرها پنهان شد. چند ثانیه طول کشید تا فهمید بدون کوچک ترین تردیدی به میان آن هزارتوی دیوارهای بلوری پریده است. در میان مخلوطی از ترس و بی میلی، چند گام آن سوتر از محوطه باز ایستاد و تلاش کرد صاف و محکم باشد. آفتاب چندین جویبار عرق از سر و رویش به پایین روانه کرد.
خداییش ظلمه ، این مجموعه توی دنیا مشهوره ولی یکساله موجو نشده. تو ایران کتاب خون کمه حالا کتابم کم شده
اگه فانتزی خون باشین حتما اسمش به گوشتون خورده عالیه ولی اگه رومنس میخواین نه!
ارزش خوندن نداشت 👎