نویسنده کتاب «شاهرخ گیو» میگوید: « رمان «مونالیزای منتشر» به دوره قاجار و دوره پهلوی اول، و رمان «اندوه مونالیزا» به دوره پهلوی دوم و اوایل انقلاب می پردازد. همچنین زیر لایه داستانی به نوعی نقد سیاسی و اجتماعی است.» در پشت جلد کتاب «اندوه مونالیزا» آمده است: «دوستی ها، هر چقدر هم پایدار، عاقبت جایی بر سر اتفاقی کوچک یا بزرگ به انتها می رسد. خب، تقصیر را هم نمی شود به گردن کسی انداخت. حتا به گردن تقدیر. شاید هم بشود؛ نمی دانم. باید وجدان بی طرف بود این طور وقت ها. خب، زندگی همین است و همین شکلی ست. از آن انفجار بیگ بنگ و از ازل بگیر تا... تا به ابد. هیچ چیز و هیچ کس را هم نمی شود تقصیرکار دانست. شاید هم این من هستم که درست فکر نمی کنم. شاید مثل فیلم های کیمیایی، باید یخه ی یکی را چسبید، کوبیدش کنج دیوار، چاقو را گذاشت زیر گلوش و فریاد زد: «آی تو بودی، تو ناکس بودی که باعث شدی برن. لامصب، تو بودی که جدایی انداختی بین ما.» اما چه فایده؟ حالا سال هاست که حتا اسم های یکدیگر را به زحمت به خاطر می آوریم. نه فقط «سهیلا» و «عباس» را؛ خیلی هامان خیلی سال است که این شکلی شده ایم. گاهی فکر می کنم، زندگی چقدر گوشه های گنگ و گره های کور دارد، و با هیچ دندانی هم نمی شود این گره ها را باز کرد، حتا دندان پلنگ.»
کتاب اندوه مونالیزا