کتاب حاضر دربردارندۀ مجموعه داستان های کوتاهی با عناوین مرد کلاه آبی، مصطمقوظ، —–، مکمول، کرزنگرو، پرنده، با شب یکشنبه، سنگ سیاه و —– می باشد که با فضایی سوررئال آمیخته و روایت می شوند.
کتاب با شب یکشنبه
محمدرضا صفدری (زاده ۵ مرداد ۱۳۳۲ در خورموج از شهرستان دشتی در استان بوشهر)، نویسنده ایرانی است.صفدری فارغالتحصیل رشته ادبیات نمایشی از دانشگاه تهران و دبیر بازنشسته دبیرستان است. او از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷ در جلسههای داستانخوانی پنجشنبهها که در خانهٔ هوشنگ گلشیری و با حضور چند نویسنده جوان تشکیل میشد شرکت میکرد.
خاموش ماندند. زن ایستاده نمی دانست بنشیند یا کاری بکند. دختر کوچکه روی دفترش خم شده بود و می نوشت، صدایش کش دار بود: «مرد خسته آمد، دست هایش را روی بخاری گرم کرد.»
جای بریدگی روی سرش سفید بود و آن یکی گیس بافته اش به هنگام نوشتن تکان می خورد.
دختر بزرگه گفت: «عمو، این کی بود؟»
عمو گفت: «به چشمم آشنا بود، می خواست با شما شوخی کند.»
زن گفت: «این هم شد شوخی!»
مرد گفت: «سال ها بود ندیده بودمش.»
دختر بزرگه گفت: «کی بود عمو؟»
عمو گفت: «آشنا بود.»
دختر بزرگه گفت: «اگر آشنا بود، چرا موهای ما را قیچی کرد؟»
عمو گفت: «نمی دانم.»
مادر گفت: «با آن سر و کله ی گوشتی.»
دختر بزرگه گفت: «دیگر حرفش را نزنید، من می ترسم.»