خطرناک، عجیب و بامزه.
اثری فوق العاده مبتکرانه.
یه روزی می رسه که هیچ شاه و ملکه ای نباشه. اون زمان هم، آدم ها باز اون قدری که باید، همدیگه رو دوست ندارن و این قضیه چیزی رو حل نمی کنه، ولی دست کم اون زمان دیگه کثافت های کمتری تو دنیا هستن که ما باید بابت زندگی شون پول کلون بدیم.
مارجوری: نمی تونی فقط یه بار من رو با اسم آفریقاییم صدا بزنی؟ / هانس: نه، نمی تونم. خیلی سخته حفظ کردنش. خیلی «م» و خیلی «ب» داره. «امبوب با بوبوب بابا». نه. «مارجوری». من از مارجوری خوشم می آد. یه جورهایی شبیه اسم یه شاهزاده خانوم انگلیسی زشته! / همسرایان نعره می کشند «مگه شاهزاده خانوم انگلیسی غیرزشت هم هست؟» / مارجوری: پس نمی شه دست کم یه عصری رو بیام بیرون جعبه؟ مطمئنم قصه هامون خیلی کمتر غم انگیز می شن اگه من می تونستم پرنده ها و درخت ها و پشت بوم ها رو ببینم و تو ذهنم نگهشون دارم. / هانس: قصه هامون همین الانش هم خیلی خوبن، با همین چیزهایی که می تونی از سوراخ پنج سانتی مخصوص سوسیست ببینی.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
این کارگردان خلاق، ریشه در تئاتر دارد و سال ها است که جایگاه خود را به عنوان نمایشنامه نویسی برجسته تثبیت کرده است
سورئالیسم را بیشتر با هنرهای تجسمی می شناسند اما در واقع، این جنبش نه تنها در هنرهای تجسمی، بلکه در ادبیات ریشه دارد.
نمیدونم اشکال از من بود یا نه ولی علی رغم ترجمه خوب اصلا با کتاب ارتباط نگرفتم