یکی از برجسته ترین آثار اولیه قرن جورج لوکاچ، جان و صورت است.
اولین نظریه پردازی که پیشرفت چشمگیری در نظریه ایدئولوژی مارکس داشت و در عین حال به رویکرد دیالکتیکی خود مارکس وفادار ماند، رهبر کمونیست مجارستانی، نظریه پرداز و منتقد ادبی، جورج لوکاچ بود.
جستارهایی که قرار شده در کتاب حاضر گنجانده شوند، حالا روبه روی من اند و من از خودم می پرسم که آیا آدم حق دارد چنین آثاری را منتشر کند یا نه آیا چنین آثاری می توانند وحدتی نو پیدا کنند و به کتاب تبدیل شوند؟ بحث اصلی ما عجالتا این نیست که جستارهای من به عنوان «بررسی هایی در تاریخ ادبی» چه چیزی ارائه می دهند، بلکه باید دید آیا چیزی در این جستارها هست که از آن ها صورت ادبی جدیدی که خاص خودش باشد بسازد یا نه، و آیا اصلی که آن ها را چنین می سازد در تک تک آن ها همسان است یا نه. این وحدت چیست اگر وحدتی باشد؟ نمی خواهم فرموله اش کنم، زیرا نه من باید در این جا موضوع بحث قرار بگیرم و نه کتابم. مسئله ای که در برابر ماست، مسئله ای مهم تر و عام تر است؛ این مسئله است که آیا چنین وحدتی ممکن است یا نه. تا چه میزان نوشته های واقعا بزرگی که از این مقوله اند صورت ادبی کسب کرده اند، و این صورت تا چه میزان استقلال دارد؟ دیدگاه چنین اثری و صورتی که به این دیدگاه داده می شود آن را تا چه میزان از حوزه ی علم بیرون می کشاند و در کنار هنر می نشاند، بی آن که در عین حال مرزهای هر کدام را مغشوش کند؟
در این مطلب به چهار نوع اصلی در سبک های نگارش می پردازیم و همچنین، شیوه ی استفاده از آن ها را مرور می کنیم.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد