کتاب "بدشانسی و درسر" جلد یازدهم از سری کتاب های "جک ریچرز" نوشته جیم گرانت بریتانیایی میباشد.
"جیم گرانت" اینبار جک ریچرز را در دنیایی پر از بدشانسی و درسر قرار میدهد.
مردی در یک شب از هلیکوپتری در صحرای کالیفرنیا پرت میشود.در همین حین،زنی در شیکاگو از مرگ یک به یک افراد یک تیم نخبه در ارتش با خبر میشود.و در خیابان های پورتلند ، جک ریچرز سرباز ، پلیس و قهرمان،با کدی که فقط چند نفر مفهوم آنرا متوجه میشوند از مرگ نجات پیدا میکند."جک ریچرز" در درسری بزرگ گرفتار شده است.او در وضعیتی است که هیچ گونه راه ارتباطی ندارد و تنهایی باید سایر هم تیمی هایش را از این موضوع آگاه کند.
در شیکاگو،"فرانسیس نیگلی" با کدی که "ریچرز" به هم تیمی هایش ارسال میکند،از موضوع آگاه میشود.به مرور زمان خبر مرگ دو نفر از هم تیمی هایشان به گوششان میرسد.اما ریچرز تسلیم نمیشود...
سری کتاب های جک ریچرز،بشدت اعتیاد آور است.
سفری پر از هیجان
رمانی جذاب،یک دست،با ریتمی تند
اسم مرد کالوین فرانز بود و هلیکوپتر یک مدل بل 222. هر دو پای فرانز شکسته بود، به خاطر همین او را بسته به یک تخت روا سوار هلیکوپتر کردند. حرکت دشواری نبود. بل هلیکوپتری جادار با موتور دوقلو بود برای سفرهای گروهی و ادارهای پلیس طراحی شده بود و برای هفت مسافر جا داشت. درهای عقبش به اندازهٔ درهای عقب یک ون بودند و چهارتاق باز می شدند. ردیف وسطی صندلی ها را برداشته بودند. برای فرانز فضای زیادی کف هلیکوپتر وجود داشت. موتور هلیکوپتر درجا کار می کرد. دو مرد در حال حمل تخت روان بودند. سرهایشان را زیر جریان باد پروانه خم کرده بودند و یکی پشت به هلیکوپتر و یکی رو به آن باعجله به سمتش حرکت می کردند. وقتی به در باز رسیدند مردی که پشت به هلیکوپتر حرکت کرده بود یکی از دسته های تخت را روی لبه در گذاشت و کنار رفت. آن یکی جلو رفت و تخت را محکم هل داد و آن را تا آخر به داخل سر داد. فرانز به هوش بود و درد می کشید. فریاد می کشید و کمی تکان می خورد و تقلا می کرد ولی نه زیاد، چون بندهای روی سینه و ران هایش محکم بسته شده بودند. دو مرد پشت سر او سوار شدند و در پشت ردیف کندهٔ شدهٔ صندلی ها نشستند و درها را بستند.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.