بچههای کارون از جمله آثار دهقان با مضمون دفاع مقدس است. قصه ای حول آزادی خرمشهر که قهرمان آن پسرکی به نام عبدالرضا خفاجی ، ملقب به عبدل است. با این حال قصه از زبان نوجوانی به اسم ناصر روایت میشود که بیسیم چی گردان نزدیک خرمشهر است. او که به همراه مادرش که پرستار است به جنگ آمده، در پایگاهی در آن سوی کارون که اشغال نشده حضور دارد. روزی ماموریتی از طرف فرمانده به وی واگذار میشود که طی آن باید به نزدیکی کارون رفته و شخصی با اسم رمز آذرخش را با خود به پایگاه بیاورد.... احمد دهقان که خویش مدتها در جبهههای جنگ حضور داشته و جنگیده به خوبی با زبان دفاع مقدس آشناست و روایتی پر جزییات و "واقعی" نسبت به دیگر نویسندگان این حوزه دارد. او عادت دارد کوچه بازاری بنویسد ؛ به قول خودش میخواهد تریبون آدمهای بی تریبون باشد، قلم و زبانش کسانی اند که اکنون کوچکترین اثری در رسانه از آنها نیست. روایتشان با نور چشمیها و گرینُف هایی که اکنون میان خود داریم نه تنها متفاوت است ، بلکه واقعیتر مینماید. به طور کلی بچههای کارون یک اثر با ارزش و جذاب است. جوهره داستان ، قوی و محکم ظاهر میشود و خواننده را با خود همراه میکند. این مورد در کنار کمدی حساب شده و به موقع، از گذر زمان غافلتان میسازد. روایت اثر یکپارچه است و نویسنده بی جهت داستان را طولانی نکرده ، مختصر و مفید. اما نکته منفی بزرگ، گم بودن قهرمان قصه در میانه کتاب است. به واسطه حضور بسیار کم رنگ عبدل در فصول میانی ، سردرگمیِ بزرگی در ذهن خواننده ایجاد میشود که بالاخره سرانجام قصه با عبدل است یا ناصر؟ مورد بعد را به شخصه نکته منفی نمیبینم اما ذکرش خالی از لطف نیست : آثار دهقان را با باور پذیر بودنش میشناسند و این کتاب هم مستثنی نیست. هسته اصلی قصه عبدل برگرفته از نوشتههای یک افسر عراقی اسیر شده در جریان آزادی خرمشهر ، به نام سرگرد عزالدین مانع است. اما در ادامه نویسنده چنان شاخ و برگی به رشادتهای عبدل میدهد که باورش برای هر مخاطبی غیر ممکن است. وظیفه اثبات یا تکذیب وقایع بر عهده ما نیست ، حتی مولف هم ادعایی مبنی بر واقعی بودن همه اجزاء داستان ندارد ، اما به نظر نمیرسد این شیوه قهرمان"سازی" بازتاب خوبی در اذهان داشته باشد.
"" اگر کسی میآمد و به سرم دست میکشید ، حتما میتوانست جای دو تا شاخ را پیدا کند. باورکردنی نبود. فرمانده که آن جور با اخم و تَخم به همه دستور میداد ، چنان به این یک ذره بچه _عبدل را میگویم_ احترام میگذاشت که باید بودی و میدیدی"" بچههای کارون📚 احمد دهقان🖋 انتشارات سوره مهر خلاصه داستان : بچههای کارون از جمله آثار دهقان با مضمون دفاع مقدس است. قصه ای حول آزادی خرمشهر که قهرمان آن پسرکی به نام عبدالرضا خفاجی ، ملقب به عبدل است. با این حال قصه از زبان نوجوانی به اسم ناصر روایت میشود که بیسیم چی گردان نزدیک خرمشهر است. او که به همراه مادرش که پرستار است به جنگ آمده، در پایگاهی در آن سوی کارون که اشغال نشده حضور دارد. روزی ماموریتی از طرف فرمانده به وی واگذار میشود که طی آن باید به نزدیکی کارون رفته و شخصی با اسم رمز آذرخش را با خود به پایگاه بیاورد.... احمد دهقان که خویش مدتها در جبهههای جنگ حضور داشته و جنگیده به خوبی با زبان دفاع مقدس آشناست و روایتی پر جزییات و "واقعی" نسبت به دیگر نویسندگان این حوزه دارد. او عادت دارد کوچه بازاری بنویسد ؛ به قول خودش میخواهد تریبون آدمهای بی تریبون باشد، قلم و زبانش کسانی اند که اکنون کوچکترین اثری در رسانه از آنها نیست. روایتشان با نور چشمیها و گرینُف هایی که اکنون میان خود داریم نه تنها متفاوت است ، بلکه واقعیتر مینماید. به طور کلی بچههای کارون یک اثر با ارزش و جذاب است. جوهره داستان ، قوی و محکم ظاهر میشود و خواننده را با خود همراه میکند. این مورد در کنار کمدی حساب شده و به موقع، از گذر زمان غافلتان میسازد. روایت اثر یکپارچه است و نویسنده بی جهت داستان را طولانی نکرده ، مختصر و مفید. اما نکته منفی بزرگ، گم بودن قهرمان قصه در میانه کتاب است. به واسطه حضور بسیار کم رنگ عبدل در فصول میانی ، سردرگمیِ بزرگی در ذهن خواننده ایجاد میشود که بالاخره سرانجام قصه با عبدل است یا ناصر؟ مورد بعد را به شخصه نکته منفی نمیبینم اما ذکرش خالی از لطف نیست : آثار دهقان را با باور پذیر بودنش میشناسند و این کتاب هم مستثنی نیست. هسته اصلی قصه عبدل برگرفته از نوشتههای یک افسر عراقی اسیر شده در جریان آزادی خرمشهر ، به نام سرگرد عزالدین مانع است. اما در ادامه نویسنده چنان شاخ و برگی به رشادت های