داستانی زیبا که ما را وادار می کند درباره ی مفهوم زندگی خوب بیندیشیم.
این اثر مانند یک ملودی زیبا، شما را با خود همراه می کند.
مثل همیشه، رمان آلبوم پیام بزرگتری دارد.
باران مثل مضراب روی سقف ضربه می زد. صدای رعد هم مثل ضربه ی طبل بود. در طبقه ی اول، مهاجمان، اتاق غذاخوری را آتش زدند و ترق توروق شعله ها به گوش می رسید، صدایی شبیه صدها قاشقک موسیقی. چند نفری که از کلیسا فرار نکرده بودند با صدای بلند فریاد می کشیدند، فریادهایی بلند و ملتمسانه که دستور هایی آرام و سنگدلانه به آن ها پاسخ می داد. صداهای آرام و بلند، شعله های ترق توروقی، شلاق باد، باران طبل، و غرش رعد، یک سمفونی را خلق کردند.
سمفونی خشم که مدام اوج می گرفت و بلند و بلندتر می شد... و بعد به محض این که متجاوزان قبر پاسکوآل مقدس را باز کردند تا به استخوان هایش بی حرمتی کنند، صدای ناقوس های کلیسا همه جا پیچید و سبب شد که همگان به طرف بالا نگاه کنند. و دقیقا در همان لحظه فرانکی پرستو به دنیا آمد.
آن مرد آن جا است، داخل تابوت. حقیقت این است که او از مدت ها قبل به من تعلق داشته. اما یک آهنگساز خوب در نهایت ادب و احترام به کارش ادامه می دهد تا این که آخرین نت هایش را نیز بنوازد. موسیقی این مرد هم دیگر تمام شده، اما عزادارانش کلی راه آمده اند تا چند قطعه به موسیقی او اضافه کنند؛ که یک جورهایی قطعه ی پایانی نام دارد.
من نشر مروارید رو پیشنهاد میکنم. هم ترجمهی خوبی داره و هم چاپ و فونت مناسب
یعنی زندگی ما همگی با هم در ارتباطه این مفهوم به زیبایی در این کتاب نمایش داده شده.
من کتاب نشر کوله پشتی رو خوندم .میچ آلبوم قلم جادویی داره داستان هارو جوری مینویسه که در انتها باز هم خواننده شگفت زده میشه. راوی این کتاب موسیقیه که داستان زندگی بهترین شاگردش فرانکی پرستو رو روایت میکنه. فرانکی از استادش 6 تار جادویی هدیه میگیره تارهایی که خودش هم نمیدونه اونها جادویین این 6 تار در طول زندگی فرانکی و ملاقاتش با آدم هایی که توی سرنوشت هم دخیلن و زندگی هاشون طلاقی داشته پاره میشه.و اصل داستان در فهمیدن روابط بین این آدمهاست... جایی از کتاب یک کولی میگه دستها همدیگه رو میشویند.
کتابی بسیار بینظیر که هر لحظه خواننده را شگفت زدهتر میکند