تمام فیلسوفانی که دربارهی احترام، آبرو یا شرافت در دوران ما پژوهش کرده اند جملگی مدیون وجه یا وجوهی از فلسفه ی اخلاق کانت بوده اند، یا همان را گسترش دادهاند یا به چالش کشیدهاند. ولی هسته ی دیدگاه کانت این است که تمام اشخاص صرفا بدین اعتبار که شخص هستند، یعنی صاحب عقل و آزادند شایسته ی احترام اند و باید آبرو و شرافتشان را پاس بداریم. به باور کانت، شخص بودن یعنی غایت فی نفسه بودن، یعنی شرافت داشتن، بنابراین یگانه واکنش ما در مقابل چنین موجودی احترام است و بس، این احترام نه فقط شایسته ی اوست بلکه اخلاقر مطلقا واجب هم هست: «چنان عمل کن که با انسانیت، خواه در
حق ش خص خود خواه در حق شخص دیگر، هیچگاه صرفا به مثابهی ابزار رفتار نکنی، بلکه در عین حال ب ه
آن را غایت بدانی.»
با این تعریف کانت، نگاه ابزاری صرف به دیگران داشتن، که برآمده از گونهای فایده گرایی است، اهانت به آنان، برخورد از بالا و توأم با نخوت با آنان، رسوا کردن شان با بیان تقصیرشان در ملاء عام و طن و الستهزا و سخره گری، همگی در شمار تخطی از اصولی است که کانت مطرح می کنها کانت مدعی است ما مکلف به دوست داشتن دیگران ایم، و فقط در دوستی، احترام و دوست داشتن به تعادل می رسند. گسترهی الزاماتی که کانت در مورد احترام به دیگری مطرح می کند حتی احترام به خویش و دوری از چاکر منشی و ... را نیز در بر می گیرد، پرداختن مفصل به نظریات کانت در این زمینه نیاز به مجالی دیگر دارد،