...من در ردیف یک، قفسه دوم قرار گرفته ام ، آقای عزیزی در طبقه مجاور. ما باید طوری بنشینیم که در قفسه جای بگیریم ، طرز خاصی از نشستن که با تمرین زیاد آن را یاد گرفته ایم . پاها را تو شکم جمع می کنیم، بعد دو دست را حلقه می کنیم دور پاها. کسانی که قبل از ما قفسه بندی شده اند، حالا خاک گرفته اند. رییس انبار نایلون زردی رویشان کشیده است. کافی ست تلنگری بزنیم به شان، تا یک باره پودر شوند و بریزند روی زمین . مدیر واحدها هر روز قد م زنان از ما بازدید می کند، گاهی هم ایراد می گیرد : - آن خانم چرا کج شده است؟ یا این که : موهای آن خانم! گاهی هم به رفتارمان ایراد می گیرند. مثلا یک بار از من ایراد گرفتند که : وقتی مدیرها رد می شوند، انگشت شصت پایت طور عجیبی تو ذوق می زند. گفتم : انگشت پایم خودش دراز است و من دیگر بهتر از این نمی توانم جمع شا ن کنم. چند نفری انگشتم را از نزدیک دیدند و خوشبختانه پذیرفتند که قصد و مرضی ندارم...