اثری با بی پردگی خیره کننده، درباره ی از دست دادن یک دختر.
تسلیت نامه ای زیبا به انسانیت، درباره ی برخی از واقعیت های دردناک زندگی انسان.
پژوهشی پرالتهاب درباره ی فقدان، و تأملی مالیخولیایی بر فناپذیری و زمان.
برخی از ما، نیازی فوق العاده به داشتن فرزند داریم و برخی دیگر این چنین نیستیم. این حس نیاز، بسیار ناگهانی و در اواسط بیست سالگی، زمانی که برای مجله «وگ» کار می کردم، به سراغ من آمد. وقتی این حس در من ایجاد شد، به هر جا که می رفتم، بچه می دیدم.
در خیابان به دنبال کالسکه هایشان راه می افتادم. عکس هایشان را از مجله ها می بریدم و به دیوار کنار تختم می چسباندم. با فکر کردن به آن ها به خواب می رفتم. فکر می کردم نوزادی در آغوش گرفته ام، به کرک های روی سرش فکر می کردم، به نرمی شقیقه هایش فکر می کردم، به گشاد شدن چشمانش موقع نگاه کردن به او فکر می کردم.
تا قبل از آن، بارداری تنها یک ترس بود. تصادفی که به هر قیمت باید از آن دوری می کردم.