1. خانه
  2. /
  3. کتاب راز دختر استیو جابز

کتاب راز دختر استیو جابز

3.9 از 1 رأی

کتاب راز دختر استیو جابز

Small Fry
٪15
240000
204000
معرفی کتاب راز دختر استیو جابز
کتاب «راز دختر استیو جابز» اثری نوشته ی «لیزا برنان جابز» است که نخستین بار در سال 2018 به انتشار رسید. «لیزا» که در یک مزرعه به دنیا آمد، دوران کودکی خود را «سیلیکون ولی» و در اجتماعی گذراند که به سرعت در حال تغییر بود. وقتی «لیزا» کودک بود، پدرش مثل شخصیتی اسطوره ای به نظر می رسید که حضور چندانی در زندگی اش نداشت. همزمان با بزرگ شدن او، رابطه ی میان آن ها مستحکم تر شد و پدرش «لیزا» را وارد جهانی جدید از خانه های بزرگ، تعطیلات، و مدارس خصوصی کرد. وقتی رابطه ی «لیزا» با مادرش در سال های دبیرستان آسیب دید، او تصمیم گرفت که در کنار پدرش زندگی کند، با این امید که این بار همه چیز بهتر از گذشته پیش خواهد رفت. کتاب «راز دختر استیو جابز»، هم تصویری جالب از خانواده ای پیچیده است و هم نامه ای عاشقانه به کالیفرنیا در دهه های 1970 و 1980.
درباره لیزا برنان جابز
درباره لیزا برنان جابز
لیزا نیکول برنان جابز (متولد 17 مه 1978) نویسنده آمریکایی است. او دختر استیو جابز، بنیانگذار اپل و کریسان برنان است. جابز در ابتدا برای مدت چندین سال پدری را انکار کرد که منجر به تشکیل پرونده قضایی و گزارش های مختلف رسانه ای در روزهای ابتدایی اپل شد. لیزا و استیو جابز سرانجام باهم آشتی کردند و او پدر بودن را پذیرفت. بعدها برنان جابز به عنوان روزنامه نگار و نویسنده مجله فعالیت کرد. یک رایانه تجاری اولیه اپل، Apple Lisa، به نام برنان جابز نامگذاری شده است و او در تعدادی از بیوگرافی ها و فیلم ها از جمله شرح حال های مختلف Pirates of Silicon Valley (1999) ، Jobs (2013) و Steve Jobs به تصویر کشیده شده است. 2015) نسخه داستانی از او شخصیت اصلی رمان عموی مونا سیمپسون با یک پسر منظم است.
ویژگی های کتاب راز دختر استیو جابز
  • نامزد بهترین کتاب خودزندگی نامه گودریدز سال 2018
  • از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز
نکوداشت های کتاب راز دختر استیو جابز

زیبا، ادبی و حزن انگیز.

New York Times

خارق العاده.

People

تصویری خردمندانه، فکر شده، و در نهایت مهرآمیز.

Seattle Times
قسمت هایی از کتاب راز دختر استیو جابز

از وقتی به یاد دارم تا هفت سالگی، من و مادرم همیشه در حال اثاث کشی به خانه ی این و آن بودیم، به خاطر اوضاع بد مالی گاهی خانه ی دوستان می ماندیم. گاهی مستأجر یک مستأجر دیگر می شدیم و از وسایل آن ها استفاده می کردیم. این روند ادامه داشت تا این که آخرین بار مستأجر کسی بودیم و او بدون اطلاع ما یخچال را فروخت. فردای آن روز مادرم با پدرم تماس گرفت و از او پول بیشتری درخواست کرد. پدرم دویست دلار به پول ماهانه ی من اضافه کرد و بعد ما به آپارتمانی در طبقه ی همکف ساختمانی در خیابان «چنینگ» در «پالوآلتو» اثاث کشی کردیم.

فردای روزی که از «تاهو» برگشتیم، پدرم از ما خواست به خانه اش برویم. چند سالی می شد که او را ندیده بودم، بعد از آن روز هم چند سال گذشت تا دوباره او را دیدم. خاطره ی دیدن خانه ی عجیب پدرم، در ذهنم آنچنان محو است که گاهی شک می کنم چنین روزی را دیده ام. او با پورشه اش دنبال ما آمد.

خانه هیچ مبلمانی نداشت، اما اتاق هایی بزرگ و دلباز داشت. در یکی از اتاق های مرطوب و بزرگ، جایی شبیه اتاق موسیقی کلیسا پیدا کردیم. جعبه ای چوبی از پدال پایی و دو اتاق با دیوارهایی پوشیده از صدها لوله ی کوچک و بزرگ. بعضی از لوله ها آنقدر بزرگ بود که می توانستم واردش شوم و بعضی کوچکتر از ناخن انگشت کوچک من بود. هر کدام در حفره ای مخصوص جا گرفته بود. من آسانسور را پیدا کردم و چندبار بالا و پایین رفتم تا اینکه بالاخره «استیو» گفت: «بسه!»

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب راز دختر استیو جابز" ثبت می‌کند