کتاب افسانه مرگ پیما

The Legend of Deathwalker
کد کتاب : 20006
مترجم :
شابک : 978-6001825750
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 440
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1996
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب افسانه مرگ پیما اثر دیوید گمل

در دنیای اسطوره‌ای این داستان، تاریکی تبردار به نام "مرگ‌پیما" نامیده می‌شود، وظیفه دارد در مسیری از خونریزی و افتخار به جنگجویان "تالیسمان" ملحق شود. اما تنها چشمان "الچازار"، جواهرات افسانه‌ای با قدرت‌های جادویی، می‌تواند دوست وفادار در زمان آخرین لحظات حیات داراس را از نابودی نجات دهد و در ادامه باعث اتحاد قبایل "نادیر" در مقابل تهدید "گوتیرها" گردد.

دراس، تصمیم می‌گیرد که با جستجویی برای جواهرات که قرن‌هاست در مقبره‌ی اشیکای، اهریمن‌کش بزرگترین قهرمان نادیر، پنهان شده است، به این ماموریت بپیوندد. پیشگویی‌ها حاکی از آن است که با یافتن این جواهرات، متحدکننده‌ای به وجود خواهد آمد، جنگجویی بی‌نظیر که نادیرها را از ظلم و ستم "گوتیرها" رها می‌کند. اما "گارن_تسن"، نخست وزیر روانی با قدرت در امور "گوتیر"، نیز به دنبال جواهرات افسانه‌ای است. برای به‌دست آوردن این جواهرات، او دو هزار سرباز آموزش‌دیده را به رأس جنگ تعداد کمی وحشی و "تالیسمان" همچنین یک جنگجوی باهوش به نام "درنای" می‌فرستد.

کتاب افسانه مرگ پیما

دیوید گمل
دیوید اندرو گِمِل (David Gemmell) (زادهٔ اول اوت ۱۹۴۸) نویسندهٔ مشهور بریتانیایی کتابهای قهرمان محور بود. درحالی که در دوران جوانی به روزنامه‌نگاری مشغول بود در سال ۱۹۸۴ اولین رمان رسمی خود با عنوان «اسطوره» را منتشر کرد. بعد از آن زمان بین سال‌های ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۶ بیش از سی رمان نوشت که بیشتر آن‌ها حماسی و فانتزی بودند. کتابهای او با فروش بیش از یک میلیون نسخه همچنان در سراسر دنیا به فروش می‌رسند.مادرش او را که در غرب لندن و در محله‌ای فقیرنشین متولد شده بود ...
نکوداشت های کتاب افسانه مرگ پیما
He's several rungs above the good--right into the fabulous!
او چندین پله بالاتر از خوب است - فوق العاده است.
ANNE MCCAFFREY

قسمت هایی از کتاب افسانه مرگ پیما (لذت متن)
او فانی نبود؛ او ایزد تاریک جنگ بود. پلین پیش خود آرزو کرد که در اس نزدیک او نیاید سرباز تازه کاری همچون او چه چیزی برای گفتن به در اس داشت؟ پلین با دیدن اینکه دراس به سمت نگهبان دیگر رفت خیالش راحت شد دو مرد شروع به صحبت کردند؛ پلین می توانست ببیند که نگهبان هنگام صحبت با جنگجوی پیر با اضطراب این پا و آن پا میکند.