از گذشته تا کنون انسان ها درگیر زندگی روزمره خود بوده اند و تنها شکل انجام آن ها تغییر کرده است. در گذشته انسان ها هرروز خود را با دوشیدن شیر گاو و گوسفند و رفتن به مزرعه و کشاورزی می گذراندند و امروزه مردم اوقات خود را با کارهای اداری، ساعات طولانی رانندگی، وبگردی و استفاده از شبکه های اجتماعی میگذرانند.
دقیقه ها، ساعت ها، روزها، ماه ها و حتی سال ها می گذرد. در حالی که ما متوجه گذر زمان نبودیم و شاید طوطی وار کارهایی که در جامعه عرف است را انجام می دهیم. بدون این که از خود بپرسیم چرا؟
اما وجه مشترک انسان دیروز و امروز این است که هر ازچندگاهی تمام کارهای روزمره و تکراری خود را کنار گذاشته و می اندیشیم که تمام این کارها برای چیست؟ در این دنیا چه خبر است؟ چرا ما هستیم؟ و پرسش هایی مشابه .
ممکن است این گونه سوالات در هر جنبه ای از زندگی پیش بیاید. برای مثال در سیاست افراد مدام درباره آزادی، برابری ، عدالت و مسائلی این چنین صحبت می کنند. اما در این میان سر و کله ی یک نفر پیدا می شود که می پرسد: «آزادی واقعا چه معنایی دارد؟ منظورمان از برابری چیست؟ » مسلما طرح چنین پرسش هایی در ذهن ما آشوبی به پا می کند. احتمالا فرد پرسشگر پس از طرح چنین سوالی بگوید، آیا آزادی و برابری با یکدیگر در تعارض نیستند؟ آیا اگر هر کسی آزاد باشد تا کار دلخواه خود را انجام دهد، پس مفهوم برابری و عدالت زیر سوال نخواهد رفت؟ آیا برای حل چنین مشکلی حکومت ها به وجود نیامدند که البته خود حکومت در تعارض با مفهوم آزادی است.