به راستی رمز جاودانگی ماندلا در چیست؟ چه اکسیری مس وجود او را طلا کرد تا به اسطوره ای در غلبه ی عشق و مدارا بر نفرت و انتقام تبدیل شود؟
هنر بزرگ ماندلا زدودن خشم و نفرت از دل ها و نشاندن نهال گذشت و محبت در جان انسان ها فارغ از رنگ و نژاد در ماتمکده ی بازمانده از آپارتاید بود.
ماندلا در اوج اقتدار با عبارت فراموش نشدنی «می بخشم، ولی فراموش نمی کنم» دو عنصر به ظاهر متضاد «اخلاق» و «سیاست» را به هم پیوند زد و طرحی نو در عرصه ی حکمرانی و سیاست ورزی درانداخت. بر رفیع ترین قله ی محبوبیت، به قدرت پشت کرد تا الگو و اسوه ای باشد برای رهبرانی که خلعت حکومت را بر تن خود زیبنده می بینند و آن را رسالتی ابدی بر دوش خود احساس می کنند.
برای ماندلا ملکه ی اخلاق راهنمای سیاست بود و این فضیلت را با خمیرمایه ی وجودش عجین کرده بود. این اکسیری بود که از او در سیاست یک جوانمرد ساخت. در جایی می گوید: «من این نکته را بهتر از هر چیزی می دانستم که درست همان گونه که ستمدیدگان باید آزاد شوند، ظالمان نیز باید آزاد گردند. مردی که آزادی مرد دیگری را از او می گیرد، خودش اسیر نفرت و در پشت میله های تعصب و کوته اندیشی گرفتار است. من اگر آزادی فرد دیگری را از او بگیرم، واقعا آزاد نیستم و قطعا وضعیت من مشابه وقتی است که آزادی مرا از من گرفته باشند».
کتاب با ماندلا در کشور رنگین کمان