فکر کنم شما باید بدانید که من یک دختردوازده ساله ی خیلی مسئولیت پذیر هستم. موقع اسباب کشی خودم تمام وسایلم را جمع کردم و بعد آن ها را سر جایشان چیدم. تازه، مزرعه دار خوبی هم می شوم، چون همیشه در پروژه های علوم نمره الف می گیرم و هیچ وقت آب دادن به دانه های لوبیا و یا هر چیز دیگری را فراموش نمی کنم. به جز این ها باید بگویم خودم بلدم چطور نان را برشته کنم و پن کیک درست کنم؛ درست بر خلاف پدرم! پس متوجه می شوید که نگه داشتن مرغ یا گاو یا هر موجود زنده ای برای من کار راحتی است؛ البته باید قیمتشان ارزان باشد، چون ما خیلی پول نداریم. دیروز سروکله یک مرغ پیدا شد که فکر کنم یکی از مرغ های شما باشد و...
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
خیلی بیمزه و لوس بود
کتاب جالبی بود برای همه و بخصوص نوجوونا در کنار داستان روزمره وعادیش نکات اموزنده خوبی داشت که لابه لای جملات و کلمهها میشد حسش کرد!✨