از پاره ای جهات درست است که مفهوم عشق رمانتیکی را که امروز می شناسیم می توان به نسبت جدید دانست. اما برداشت رایج بیش از اندازه نابسنده است. چیزی که ما عشق رمانتیک می نامیم متعلق به تحول فکری ای است که با آغاز رمانتیسم در جهان مدرن شروع می شود. از همین رو، مفهوم مربوطه را به درستی عشق «رمانتیک» خوانده اند و برای تأکید بر ارتباط آن با رمانتیک ها و رمانتیسم آن را با حرف بزرگ به صورت Romantic نوشته اند.
برای کسی که با آن گونه پژوهش هایی که من انجام داده ام آشنا باشد، روشن است که بسیاری از عناصر عشق رمانتیک قرن نوزدهم از فلسفه و ادبیات یونان باستان، داستان ها و افسانه های یونانی، از آثار دوره شکوفایی مسیحیت، از واکنش علیه مسیحیت در دوره نوزایی و سپس از شیوه های متنوع اندیشه در قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم سرچشمه می گیرد. واقعا نمی شود این پیوستار را به دو دوره مجزا تقسیم کرد و گفت دوره نخست پیش از آن است که هرگونه تصوری درباره عشق رمانتیک وجود داشته باشد، و دوره بعدی اندیشه دویست سال گذشته را در برمی گیرد که این مفهوم را در مرکز توجه قرار داده است. بنابراین این ادعا که عشق رمانتیک اختراع دوره اخیر است ارزش محدودی دارد و ظاهرا اشتباه است.
شکسپیر از جهات مختلف منتقد چیزی بود که امروز «عشق شهسوارانه» می خوانیم و در سده های میانه و به مدت حدودا پانصد سال شکوفا بود. او در برابر عشق شهسوارانه مفاهیمی را صورت بندی کرد که در نهایت به دیدگاه های رمانتیک قرن نوزدهمی، چه خوشبینانه چه بدبینانه، بدل شدند. شکسپیر در بیان و صورت بندی این اندیشه ها سهم مهمی داشت.