تجربه ی عشق، البته، همیشه مضمونی در میان مضامین ادبی بوده است. ولی «رنج های ورتر جوان» اولین اثری بود که چند و چون عاشق بودن را در مقام یگانه مضمونش، به شکلی مفصل و منظومه وار مورد توجه قرار می داد. وصفی را که این اثر درباره عاشق بودن می آورد هنوز هم می توان بی درنگ بازشناخت. از این منظر، عشق زنجیره ای است از عواطفی خاص و دارای شدت و حدّت.
عشق یک طرفه و نیز عشق رو در رو با مانع و رادع، نقش مهمی در نظرگاه رمانتیک دارند دقیقا از آن رو که نمی گذارند عطش شور و تمنا سیراب شود؛ آن ها شور و تمنا را در بالاترین درجه اش نگه می دارند. آن ها ناکامی های عشق به حساب نمی آیند، بلکه کامل ترین نمونه های عشق محسوب می شوند. داستان رومئو و ژولیت به همین دلیل مثالی کلیدی از عشق رمانتیک است. مرگ، بعد از یک شب در کنار هم بودن، مانع از آن می شود که این زوج ناگزیر باشند شور و تمنای متقابل خود را حفظ کنند. آن ها نمی توانند ملول یا خسته شوند؛ نمی توانند عادت های ناراحت کننده یا خصوصیات آزاردهنده در وجود یکدیگر را دریابند؛ ناگزیر نیستند با هیچ گونه اختلاف عقیده یا سلیقه مواجه شوند.
مشکلات عشق هنگامی رخ نشان نمی دهند که شور و تمنا جواب رد می گیرد یا هنگامی که دست سرنوشت، رشته ی رابطه ای را در اولین مرحله آن پاره می کند. طنز ماجرا در این است که درست وقتی عشق ما دوطرفه می شود، وقتی رابطه ای می بالد و گسترش پیدا می کند، عشق در بوته ی آزمون قرار می گیرد. آنچه ما می خواهیم بفهمیم این رابطه ی بلندمدت است؛ ما جویای دریافتی از عشق هستیم که بالغانه است.