1. خانه
  2. /
  3. کتاب تابستان پانزده سالگی من

کتاب تابستان پانزده سالگی من

3.5 از 1 رأی

کتاب تابستان پانزده سالگی من

My fifteen year old summer
انتشارات: کوشنده
ناموجود
28000
معرفی کتاب تابستان پانزده سالگی من
کتاب تابستان پانزده سالگی من اثری است به قلم ساناز قاسم زاده که بیش از هر چیز در آن، زندگی کردن و لمس نبض حیات را در تک تک لحظه ها یادآور می شود. نویسنده، روزمره را چیزی سوای زندگی نمی داند و در عین حال به خواننده القا می کند که از خود بپرسد، آنچه به نام روزمزه انجام می دهیم و از کنارش می گذریم، آیا همان عصاره و مفهوم زندگی نیست؟ شهدی که در سادگی تمام به عمل آمده و ما شیرینی اش را آن طور که باید حس نمی کنیم. در عوض همواره منتظر اتفاقی عجیب و غریب هستیم که آن لحظه ی به خصوص را زندگی بنامیم. غافل از این که حیات، همان لحظات ساده و بی دغدغه یا گره خورده با نگرانی های مختلف است که به راحتی از کنار آن عبور می کنیم.
داستان تابستان پانزده سالگی من، داستان یک نوجوان است که روح آزاد او در تنگنای چارچوب های تعیین شده ی خانوادگی گرفتار آمده. خانواده ای سنتی که قوانین به خصوصی برای خود دارند و او هم باید تابع آن قوانین باشد. ولی حالا که قلب جوان و پر اشتیاق او، نخستین تپش های عشق و علاقه را تجربه کرده و برای اولین بار در زندگی اش عاشق شدن را تجربه می کند تکلیف چیست؟ اما این تنها گرفتاری ماجرا نیست و دردسرهای دیگری هم در راه است. او و خانواده اش با چند نفر خلافکار درگیر شده و اتفاق های غیرمنتظره ای را در پیش دارند. این داستان عاشقانه و پر دردسر از تابستان یک نوجوان، با نگارش گرم و صمیمی ساناز قاسم زاده در اختیار خوانندگان قرار گرفته است.
قسمت هایی از کتاب تابستان پانزده سالگی من

در زندگی روزمره، بی تفاوت و سرد و با عجله از کنار همه چیز عبور می کنیم و نقش حواس پنج گانه مان را نادیده می گیریم؛ ولی وقتی کاری به جز استفاده از آن حواس برایت نمانده، بعد از چند روز که از حضورت توی آن زیرزمین تنگ و تاریک می گذرد، می دانی که سقف زیرزمین دقیقا از کجا و چه موقعی از روز چکه می کند، کدام یک از کاشی های کف زیرزمین لق شده و زیر آن چه خبر است، لانة مورچه ها کجاست، وقتی با صف مرتبی در حال عبورومرور هستند، دقیقا چه کار می کنند، شعاع نور خورشید چه موقع از روز به داخل می تابد و چه موقع محو و کم رنگ می شود، بوی ترشی چندساله با ترشی تازه انداخته چه فرقی دارد، صدای جیرجیرک ها، صدای زاغچه ای را که روی درخت نشسته یا حتی صدای سوسک های بالدار را می شنوی و با تمام وجود حس می کنی. زندگی واقعی، چیزی جز این نیست؛ چیزی که ما انسان ها در روابط، رفتارها و روزمرگی هایمان گم کرده ایم و همیشه فکر می کنیم چیزی کم داریم؛ ولی نمی دانیم چرا. در همان بیست روز و در همان زیرزمین بود که تصمیم گرفتم نویسنده شوم. دلم خواست روزی بتوانم برای بقیه بنویسم و به آن ها بگویم تا حالا شده کف زیرزمین دراز بکشید، چشم هایتان را ببندید، به صدای نهر آبی که خیلی دورتر از شما جریان دارد، گوش بدهید و فکر کنید زندگی یعنی همین؟

مقالات مرتبط با کتاب تابستان پانزده سالگی من
5 دلیل برای خواندن رمان‌های عاشقانه‌‌ و تأثیر آن بر زندگی
5 دلیل برای خواندن رمان‌های عاشقانه‌‌ و تأثیر آن بر زندگی
ادامه مقاله
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب تابستان پانزده سالگی من" ثبت می‌کند