سه زن کتابی است که سخت می توان آن را زمین نهاد و یک کتاب فوق العاده برای اضافه کردن به کتابخانه هر فرد است.
عاشقانه ای کامل در پس زمینه ی جنگ جهانی دوم...سه زن داستانی حماسی از دوستی و عشق و بقاست.
میخکوب کننده و فریبنده، سه زن، داستان حماسی رفاقت و بقا و پایداری است. نگارش سرشار از کمال خانم لین، خواننده را به دنیای اسکارلت و الی و لوسی برده و تا آخرین صفحه ی کتاب مخاطب را اسیر خود می کند. خواننده خود را در پیروزی های آنان شاد و در غم هایشان، نگران می بیند. داستانی کاملا لذت بخش و بسیار پیشنهاد شونده.
اسکارلت الکساندر چشمانش را محکم بست، برای جلوگیری از سوز سردی که پوست صورتش را لمس می کرد، یک دستش را بالا گرفت. نامه ای را بین انگشتانش گرفته و منتظر رها کردنش بود؛ زیرا هیچ آدرسی برای ارسالش نداشت، هیچ راهی برای دانستن اینکه در صورت ارسال، نامزدش آن را دریافت می کند وجود نداشت. کلمات را از حفظ بود، آن ها را چندین بار خوانده بود، طوری که مطمئن بود هرگز فراموششان نخواهد کرد. توماس عزیز نمی دانم کجا هستی و شک دارم هرگز این نامه را بخوانی، اما می خواهم بدانی هرگز از تلاش برای یافتنت دست نخواهم کشید. ای کاش در دوران دیگری زندگی می کردیم، کاش همین حالا ازدواج کرده بودیم و یک خانواده داشتیم و مجبور نبودی این چنین شجاعانه برای کشورمان مبارزه کنی. با خودم می گویم، یک روز به این ها به عنوان یک خاطرهٔ دور نگاه خواهیم کرد. در جمع فرزندانمان، داستان هایی از دوران قبل از بازگشتت به زندگی ما تعریف می کنیم؛ زمانی که دیگران می گفتند خودم را برای شنیدن بدترین اخبار آماده کنم. برای همیشه مال توام. اسکارلت حالا باد، به سردی یخ، صفیرکشان زانوهایش را به درد می آورد. نباید راننده را مرخص می کرد، نباید این قدر اصرار می کرد خودش به ایستگاه برود اما اگر حالا نتواند سرما و تنهایی را تحمل کند و بدون کمک دیگران از عهدهٔ کار خودش برنیاید، هرگز قدرت زنده ماندن را در هر مکانی که به آنجا اعزام شود نخواهد داشت. اسکارلت لرزان نفس عمیقی کشید، به آرامی نامه را رها کرد و اجازه داد از نوک انگشتانش سر بخورد. برگشت و لغزیدنش را در هوا تماشا کرد، هجوم باد نامه را برد و به آرامی ناپدید شد. همین. هفته ها بود که از آن دل نمی کند، دلش می خواست آن را بفرستد، اما نمی دانست به کجا. مدت ها بود که توماس پاسخ نامه هایش را نداده بود، می ترسید او مرده باشد و هرگز دوباره لبخندش را نبیند. سوای صدای ضعیفی که درون سرش می پیچید، همانی که به او می گفت امیدش را از دست ندهد، حتی مادر توماس هم نامطمئن به نظر می رسید، اما اسکارلت به راحتی تسلیم نمی شد. برای برداشتن ساک هایش خم شد و زیرلب زمزمه کرد: «معجزه ها هر روز رخ می دهند.»
خیلی عالی بود ترجمه خیلی روانی هم داشت و خیلی خوب حوادث جنگ جهانی به تصویر کشیده شده بود
کتاب در مورد سه خانم با شخصیتهای مختلف هست که جهت کمک در جبهه جنگ جهانی دوم داوطلب پرستاری میشوند و در جریان این راه مشترک با هم صمیمی شده و در تحمل مشکلات با همدیگر سهیم شده و به هم کمک میکنند. مخلوطی از ماجراهای بدبختی هر جنگ و ماجراهای عاشقانه هست دختران جوان پرستاری که در جنگ جهانی دوم شرکت کرده و از خودگذشتگی نشان دادند هیجان انگیز بود. تلاش بی وقفه این پرستاران در نجات جان انسانها و از خود گذشتگی انان بسیار ارزنده بود. و در انتها ارامش پاداش زحمات انان گردید. خواندن این کتاب را به همگی توصیه میکنم . #معرفی_کتاب_با_ایران_کتاب
ببخشید این کتاب برای چه سنینی هست؟
یک کتاب بسیار زیبا بود. من از خواندش بسیار لذت بردم. ترجمه خوبی هم داشت و روان بود. داستان سه زن که جنگی سخت را با احساسات پیش رو دارند. پیشنهاد میکنم حتما این کتاب را بخوانید. 👌
خیلی کتاب زیبایی بود ترجمه هم خوب و روان بود. عالی.