«روزی روزگاری خانم گربه ی ملوسی بود به اسم ریبی. یک روز ریبی خانم سگه ی کوچکی به اسم دوشس را برای صرف چای به خانه اش دعوت کرد. او در دعوتنامه اش نوشت: دوشس عزیزم، به موقع بیا که خوردنی بسیار بسیار خوشمزه ای داریم. آن را در ظرف شیرینی پزی می پزم که لبه ی صورتی دارد. مطمئنم هیچ وقت غذای به این خوشمزگی نخورده ای! همه اش هم مال خودت است! چون من می خواهم نان و کره بخورم، دوشس عزیزم! دوشس نامه را خواند و در جواب نوشت: ساعت چهار و ربع بعدازظهر با جان و دل می آیم. اما خیلی عجیب است، من هم می خواستم تو را دعوت کنم که برای شام بیایی اینجا تا با هم خوشمزه ترین غذای دنیا را بخوریم.»
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟