اساطیر نورس یا اساطیر نوردیک به اسطوره های مردم اسکاندیناوی گفته می شود. منابع اساطیر نورس برخلاف اساطیر یونان یا مصر محدود هستند و به چند دست نوشته و منظومه محدود می شوند که مشهورترین آن ها ادای شاعرانه است، اما شکی نیست که در نظر اقوام باستانی شمال، ایزدان و اسطوره ها بسیار اهمیت داشتند و بسیاری هم ریشه خاورمیانه ای دارند. در عوض به خاطر رواج کافرکیشی از سده دهم میلادی و سلطه وایکینگ ها و قبایل ژرمنی در آن دوره این منابع نسبت به منابع اساطیری دیگر متأخر تر هستند و در برخی موارد جزئیات کامل تری دارند.
پرستش ایزدان شمال به چند طریق انجام می شد، از پرستش تندیس های ثور، اودین و فریر در پرستشگاه باشکوه آپسالای سوئد گرفته که در آنجا قربانی های انسانی نیز انجام می شد تا پیشکش های ساده خوراکی که به درختزارها، صخره ها و تخته سنگ هایی که فکر می کردند ایزدان حامی آن ها در آنجا به سر می برند، نثار می کردند. محراب های سنگی را نیز در فضای باز برای این گونه قربانی ها می ساختند.
خصایص طبیعی این چشم اندازها نیز احتمالا برای پرستش اهمیت داشت. نمونه اش «کوه مقدس» در غرب ایسلند است. ثورولف موستور بیرد، پیرو وفادار ثور، این کوه را به جایگاه مقدسی بدل کرد که هیچ کس بدون غسل نمی توانست بدان درنگرد، و به هیچ موجود زنده ای در آنجا نمی توانستند آزار برسانند. او یکی از نخستین ساکنان ایسلند بود که قصه اش مربوط به بخش های نخستین حماسه ایسلندی اربیگیا است.
معروف ترین ایزدان اساطیر اسکاندیناوی، ادین، ثور، لوکی، بالدر، نیورد، فریر و فریا هستند. اینها آشکارترین شخصیت ها هستند، هرچند برخی از آن ها دارای شخصیت های مبهم تر و تیره تری نیز هستند، مانند تیر، ایزد دلاور جنگ. اسطوره های مربوط به ستیز بین ایزدان و غولان، معرف مبارزهٔ دایمی بین آشوب و نظم است. مفهوم دقیق سرنوشت نیز در اساطیر اسکاندیناوی نافذ است. اودین کسانی را برمی گزید که در نبرد کشته می شدند؛ و راگناروک، نبرد بزرگ و پایانی بین ایزدان و غولان، اجتناب ناپذیر بود. مردم معتقد بودند که سرنوشتشان در دست آن ها نبود و اسطوره ها باعث می شدند که این نکته را بپذیرند و از اعمال نمونه وار ایزدان پیروی کنند. ایزدان که آینهٔ پیوندهای محکم خانوادگی جامعهٔ شمال اروپا بودند، گروه به هم گره خورده ای به شمار می رفتند که به یکدیگر یاری می رساندند و حامی یکدیگر و سخت به هم وفادار بودند.
اساطیر اسکاندیناوی، مخاطب را از به هم آمیختگی دو گسترهٔ آتش و یخ به پایان جهان می برد، آنگاه آتش و آب حیاتی را که آن ها پدیدآورده بودند، از نو مطالبه خواهد کرد. با وجود این، هستی در آنجا کاملا به پایان نمی رسد؛ زمین بعد از دوره راگناروک، از نو ظاهر می شود، شسته و تمیر و نو، آنگاه که فرزندان ایزدان، زمینی را که پدرانشان رها کرده بودند، دوباره پس می گیرند و زندگی از نو آغاز می گردد.