یکی بود یکی نبود یک دختری بود که شب و روز به فکر مدرسه بود به مادرش گفت اجازه می دی برم مدرسه مادرش هم گفت تو که شناسنامه نداری خیلی ناراحت می شد و می گفت مگه دوستام شناسنامه دارند مادر می گفت آره آنها شناسنامه دارند می زد زیر گریه و می گفت خوب خودم شناسنامه درست می کنم و می برم مدرسه مادر می گفت چطوری دختره می گفت خوب نام و سن و فامیل خودم را می نویسم مادر بهش خندید و گفت به این آسونی نیست. دختره با ناراحتی رفت بیرون تا به برج غار رسید و نردبان را دید و از آن بالا رفت که دید آنجا خیلی شناسنامه است از خوشحالی خندید و پرید.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
کتاب متشکل از داستانهای بچههای ۶ تا ۱۲ سال از محلههای فقیرنشین تهران است، که هر داستان حدود ۸ خط است. ۲.کتاب چاپی نیست ،بلکه هر صفحه کتاب بصورت کپی است نه چاپ . ۳.این کتاب به شدت دارک هست ۴.درکل پیشنهاد میکنم.
کتاب جالبی نبود نصفه گذاشتمش کنار
برای چه گروه سنی مناسب هستش؟
کودک و نوجوان