همیشه این طور اتفاق می افتاد. در جایی کسی سرش را بلند می کرد... و آن را می دید. درکش مشکل است. یعنی می خواهم بگویم... بیشتر از هزار نفر در آن کشتی مسافربری بودیم، و در میان ما همه رقم آدمی وجود داشت؛ از خرپول های در حال سفر تا مهاجران و مردم عجیب، و ما... و همیشه یک نفر، تنها یک نفر بود که برای اولین بار آن را می دید. مثلا زمانی که در حال غذا خوردن یا قدم زدن روی عرشه بود، یا اینکه تنها در حال بالا کشیدن و سفت کردن کمر شلوارش... و لحظه ای که سرش را بلند می کرد و نگاهش را به افق دریا می دوخت... و در همان حال سر جایش میخکوب می شد؛ قلبش از شدت هیجان به طرز وحشتناکی می تپید، و همیشه، حاضرم قسم بخورم، هر بار او، لعنتی به طرف ما برمی گشت، به طرف کشتی، به سمت همه و به کندی فریاد می کشید: امریکا. سپس همان جا می ماند، بی حرکت، درست مثل اینکه بخواهد در عکس ثبت شود؛ انگار او بود که امریکا را ساخته بود؛ مثلا می توان فرض کرد که او غروب، پس از پایان کار روزانه و یا یکی از روزهای تعطیل هفته، با کمک فرضا باجناق بنّایش که مرد خوبی هم بوده... اول به سرش افتاده که با تخته چوب های ارزان قیمتی، چیزی بسازد، امّا اندک اندک ایده های تازه ای به فکرش رسیده و امریکا را ساخته!
اولش اصلا فکر نمیکردم کتاب خوبی باشه اما بعدش دیگه نمیشد زمین گذاشتش
نووه چنتو رمانی است از الساندرو باریکو، نویسندهی ایتالیایی. ویرجینیا یک کشتی بخار بود. در سالهای بین جنگ، این کشتی با باری معادل میلیاردها مهاجر و مردم عادی بین اروپا و آمریکا رفت و آمد میکرد. بسیاری از مردم میگویند در این کشتی یک پیانیست فوقالعاده حضور داشت که هر شب با تکنیکی شگفتانگیز، موسیقی اجرا میکرد. موسیقیای که قبلاً به هیچ عنوان کسی آن را نشنیده بود. داستان زندگی آن موزیسین بسیار دیوانهوار بود. او در آن کشتی متولد شده و هرگز پایش را از آن بیرون نگذاشته بود و هیچکس دلیل آن را نمیدانست. الساندرو باریکو، نویسنده، کارگردان و مجری ایتالیایی است که رمانهایش به بسیاری از زبانها ترجمه شدهاند. او مقالات زیادی در نقد موسیقی به چاپ رساند و در رابطه با موسیقی و مدرنیته صحبت کرد. این عامل باعث شد که مدتی از زندگی خود را منتقد موسیقی باشد. بعد از آن یک مدرسهی نویسندگی خلاق تأسیس کرد و نام آن را هولدن کالفیلد گذاشت به یاد قهرمان کتاب ناطور دشت. در سالهای بعد آثارش بسیار پرطرفدار شد. این تجربهی او در مورد موسیقی باعث شد بتواند کتابی بنویسد که موسیقی نقش اصلی را در آن ایفا میکند. نووه چنتو رمانی بود که به محبوبیت بیشتر این نویسنده منجر شد. از داستان این کتاب فیلمی اقتباس شده است با نام افسانهی 1900. این فیلم در سال 1998 با بازی تیم راث ساخته شد. از دیگر کتابهای این نویسنده میتوان به کتاب ابریشم اشاره کرد.
کتاب و فیلم هر دو عالی
از تک و توک کتابیهایی که نسخهی سینمایی خوبی ازش ساخته شده