گیرکرده در باران / در بزرگراه ساعت شش و ربع عصر / اینها خوش شانس ها هستند /
اینها کارمندهای وظیفه شناساند / با رادیوهای شان در بلندترین حد ممکن / در حال تلاش برای این که فکر نکنند / به یاد نیاورند / این تمدن جدید ماست.
باید باور کنیم / تنهایی / تلخ ترین بلای بودن نیست / چیزهای بدتری هم هست / روزهای خسته ای / که در خلوت خانه پیر می شوی / و سال هایی / که ثانیه به ثانیه از سر گذشته / ست / تازه / تازه پی می بریم / که تنهایی / تلخ ترین بلای بودن نیست / چیزهای بدتری هم هست : / دیر آمدن / دیر آمدن
یک جایی می رسد / که آدم دست به خودکشی می زند / نه اینکه یک تیغ بردارد رگش را بزند / نه / قید احساسش را می زند.