به لحاظ موضوعی و تاریخی، روابط متعددی میان هرمنوتیک و خطابه وجود دارد، هرچند تا همین اواخر چنین روابطی فی نفسه کم تر مورد بحث قرار گرفته اند. این روابط در وهله نخست پایه در شباهت موضوع آن ها دارد. زیرا هردوی آن ها با در میان گذاردن معنا سروکار دارند، به طوری که خطابه برای در میان گذاردن معنای قصدشده درپی لفظ متقاعدکننده است و هرمنوتیک از لفظ به معنای قصدشده بازمی گردد. بنابراین، بجاست میان انتقال معنای خطابی و هرمنوتیکی فرق بگذاریم: در حالی که اولی روی به بیرون دارد، دومی، به عکس، از لفظ به محتوای «درونی» آن می رود، یا برای احتراز از تنگ کردن دایره آن به نگرشی مبتنی بر اصالت روان شناسی - به جانب سخنی می رود که لفظ برای گفتن دارد(معنای محتوایی). در وهله دوم، این امر جلب نظر می کند که بعضی از قواعد هرمنوتیکی مستقیما از خطابه وام گرفته شدند، از جمله آموزه عمودها و آنچه به دور هرمنوتیکی موسوم است، که براساس آن جزء را باید بر مبنای کل فهمید.
تفسیر تمثیلی فیلونی، به عکس، بر مسیحیت به طرز پایدارتری تأثیر گذاشت. زمینه این تأثیر را همان ظهور مسیح فراهم کرده بود. مسیح موضع دوگانه ای در قبال کتاب مقدس اتخاذ کرده بود، که در نتیجه کتاب مقدس نزد مسیحیان مبدل به «عهد عتیق» شد. از یک طرف، مسیح گاهی از الفاظ تورات فراتر رفته بود(«سبت در خدمت مردم است، نه به عکس»)، اما از طرف دیگر به سنت انبیاء تکیه و، به گواهی حواریان اش، این سنت را به خود منسوب کرده بود.