ولی دیگر هیچ چیز نیست ، نه فریادی ، نه آمدوشدی ، نه صدای همهمه ی دوردستی ، نه پیکره ی قابل تشخیصی که تفاوت ها یا برجستگی هایی را میان طرح های پشت سرهمی نشان دهد که اینجا در گذشته ، خانه ها، کاخ ها و خیابان ها را تشکیل می دادند. مهی که ساعت به ساعت گسترده تر می شود، همه چیز را در توده ی متراکم شیری رنگش غرق کرده ، همه چیز بی حرکت مانده ، خاموش شده . پیش از اینکه بخوابم ، شهر، اگرچه همچنان سخت ، مرده ...