نمی دانست که عشق حتی در شلوغ ترین زندگی ها همیشه می تواند حضورش را پررنگ کند، نمی دانست که دولت مردی بیش از حد خسته، دور و بر ساعتی که معشوقه ش منتظر اوست، دنیا را متوقف می کند.
همه ی ما توسط کسانی که دوستمان داشته اند، ساخته و باز ساخته شده ایم، ما اثر افراد اندکی هستیم که در عشقشان به ما سماجت به خرج داده اند ، اثری که بعدها آن را باز نمی شناسند و هرگز همانی نیست که آن ها آرزو کرده بودند.
کدام منطق باید ما را از رنج تحمل ناپذیر لحظه ای نجات دهد که در آن فردی که می پرستیمش و نزدیکی او برای زندگی و حتی تنمان حیاتی است، با قلبی بی تفاوت و شاید راضی با غیبت همیشگی ما کنار می آید؟