بلندشو پدر؛ شرابی بنوش خیلی وقت است که گرمت نکرده لبخندی و رویایت را چون بطری خالی به صخره کوبیده ای؛ راه طولانی است و قدم های تو کوتاه پرنده در لانه اش خواب است؛ بلندشو پدر؛ بالت را بپوش و چنان راهی شو تا دوباره مرا به دنیا بیاوری