یکی از اسطوره های زمانه ی ما که بسیار شایع و فراگیر شده و بی سروصدا مورد پذیرش قرار گرفته، این ایده است که ما در جهانی بدون دولت ملت ها زندگی می کنیم. هیچ ادعایی نمی تواند بیش از این دور از حقیقت جلوه کند. در تمام مناطق جهان، دولت اعم از امپریالی، کاپیتالیستی یا نومستعمره قدرتمند شده، اقداماتش گسترش یافته و مداخلاتش در اقتصاد و جامعه ی مدنی در همه جا مشهود است. به ویژه دولت در کشورهای امپریالیستی که ما آن را دولت امپریالی می نامیم فعال و دست اندرکار تمرکز قدرت در درون کشور و فرافکنی آن به خارج از مرزها در اشکال متنوعی از نهادها و شرایط سیاسی و اقتصادی است و بدین طریق حوزه های گسترده ای از سلطه و نفوذ را ایجاد کرده است. دولت امپریالی ایالات متحده این مسیر را گشود، مسیری که اتحادیه ی اروپا با هدایت آلمان و فرانسه از یکسو و از سوی دیگر از طرف ژاپن دنبال شد. قدرت دولت امپریالی به نهادهای مالی بین المللی نظیر صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، بانک آسیا، سازمان تجارت جهانی و… گسترش یافته است.
کتاب محوریت دولت در جهان معاصر