این کتاب به خوبی طراحی شده است و هر فصل بر اساس فصل قبلی ساخته شده است... مردن برای ایده ها بحثی روشن از فناپذیری و تصویری بی دریغ از غایات فلسفه است - به هر دو معنای کلمه
گزنفون در خاطرات از زبان سقراط می گوید: «اگر دیدگاه هایم را با روایتی رسمی آشکار نکنم، با رفتارم آشکارشان می کنم. فکر نمی کنید که اعمال شاهدی معتبرتر از کلمات اند»؟ مطمئنا آیرونی سقراط را می گیریم: این آقا، همین سخن ساز بی رقیب و مکالمه گر وسواسی و روده دراز، از کلمات به زبان آمده بدگویی می کند. ولی دقیقا چون از دهان کسی مثل سقراط درآمده است، باید به این بینش توجه دقیق تری بکنیم. سقراط، مثل معدودی از اندیشمندان پیش و پس از خود، قدرت زبان را می فهمید اما کاملا آگاه بود که فیلسوف باید از زبان فراتر برود، چون فلسفه همان قدر که به زبان متکی است، باید بر آن فائق هم بشود. اگر فلسفه بخواهد معنادار بماند، نباید به توصیف چیزها رضایت دهد، بلکه باید سبب وقوع چیزها شود، یعنی موجب تغییر گردد. اغلب بر اساس آن تغییر (ولو کوچک) است که می توان گفت فلسفه آیا زنده است یا مرده. می توانم این سیر فکری را یک قدم جلوتر ببرم و بگویم که کانون فلسفه، جایی که فلسفه بیتوته کرده است، کتاب یا مقالهٔ دانشگاهی نیست، بلکه تن فیلسوف است. فلسفه وجودی چنان که باید و شاید ندارد، مگر آنکه در یک بشر مجسّم شود.