یکی از بهترین کتاب های سال.
این کتاب یک کتاب خارق العاده است.
به خودم قول داده بودم که قبل از چهل سالگی مدتی را تنها در دل جنگل ها زندگی کنم. شش ماه در کلبه ای کنار دریاچه ی بایکال در سیبری ماندم. جایی دورافتاده که با نزدیک ترین دهکده صدوبیست کیلومتر فاصله داشت، نه همسایه ای بود و نه جاده ای، فقط هرازگاهی کسی به دیدنم می آمد. زمستان دمای هوا سی درجه زیر صفر بود و تابستان خرس ها در بیشه ها پرسه می زدند. خلاصه آنجا یک بهشت به تمام معنا بود! در این گوشه ی دورافتاده، زندگی زیبا و به دور از تجملی را کشف کردم، زندگی ای محدود به کارهای ساده و ضروری. گذران روزها را از خلال دریاچه و جنگل نگاه می کردم. هیزم می شکستم، برای شامم ماهی می گرفتم، کتاب می خواندم و در میان کوه ها راه می رفتم. کلبه ی من برج دیده بانی عالی ای برای شکار کوچک ترین حرکات طبیعت بود. من آنجا زمستان، بهار، خوشبختی، ناامیدی و در نهایت آرامش را شناختم. زندگی در جنگل های تایگا مرا کاملا تغییر داد. یک جا ماندن چیزی را برایم به همراه آورد که دیگر از طریق سفر به دست نمی آوردم. هوش مکان، به من کمک کرد تا زمان را رام کنم و با آن انس بگیرم. کلبه ی من آزمایشگاه این تغییر و تبدیل ها بود.
بسیار کتاب خواندنی و قشنگی بود و من با اینکه یک ماه از اتمام کتاب گذشته هنوزم ذهنم درگیرشه
کتاب جالبی بود، دلنشین و زیبا، کتاب در مورد تنازع بقا و زنده موندن در شرایط سخت و این چیزا نیس، بیشتر مکاشفات فکری و ذهنی نویسنده اس، نویسنده ۶ ماه رو تنهایی در یک کلبه کنار دریاچه بایکال روسیه زندگی میکنه، از ۹ فوریه داستانش رو شروع میکنه تا ۲۸ ژوئیه، یعنی از زمستون تا بهار، تو این مدت به خودشناسی و ارتباط معنوی با طبیعت اطرافش میپردازه، سعی میکنه از این تنهایی برای پیدا کردن آرامشی که زندگی شهری از آدما گرفته استفاده کنه، مزایای این نوع زندگی رو توضیح میده، از ارتباط با همه اجزا طبیعت مثل درختا و رودخونه و دریاچه و حیوونهای سیبری میگه، جملات قشنگ و فلسفی زیاد داره، ترجمه هم خوب بود، بعضی جاها چون جملههای نویسنده خیلی فلسفی ان یکم ترجمه گنگ شده، چاپ و صحافی هم خوب بود، بخونیدش عالیه
از 1 تا 10 به این کتاب نمره 5 میدم.
نظر نمیدادی سنگینتر بودی
بسیار عالی تا مدتها در ذهن میماند
خیلی این کتاب رو دوس داشتم
کتاب کم نظیریه
این کتاب عالیه عالی