از آن پس، طایبله دیگر تنها ماند. زود پا به سن گذاشت، از گذشته ها برایش هیچ نمانده بود، الا رازی که نه هرگز می شد به زبان آورد و نه کسی آن را باور میکرد. راز هایی هستند که دل نمی تواند آن ها را با لب در مکیان بگذارد. آدمی این راز ها را با خود به گرو می برد. درختان بید آنها را زمزمه می کنند و کلاغ ها آن ها را به غار غار می گویند و سنگ لحد در سکوت از ایشان حرف می زند، اما به زبان سنگ ها. مردگان روزی برخواهند خواست اما رازهایشان تا انقراض نسل بشر برای قضاوت نزد قادر مطلق خواهند ماند.
در مقام یک شیطان، شهادت می دهم که دیگر شیطانی باقی نمانده است. وقتی انسان خودش شیطان است، دیگر چه نیازی به شیطان؟ چرا باید کسی را که نزده می رقصد به گناه ترغیب کرد؟ من آخرین ترغیب کنندگان هستم.
داستان هایی خوشخوان ، جالب و لذتبخش برآمده از دل فولکلور فرهنگ یهود بالاخص یهودیان اروپای شرقی. اگر به داستانهای کوتاه یا آشنایی با افسانهها و قصههای ادیان علاقه مندید ، پیشنهاد میکنم این کتاب را مطالعه کنید. راهنماییهای مترجم و همچنین افزودن توضیحات معانی و ارجاعات و ... در پایان کتاب برای خوانندگان بسیار مفیده. محوریت تمام این ماجراها بر خلاف نام کتاب، حول مدار اختیار انسان و نقش انتخابهای انسان در سرنوشت بر میگرده ، همان طور که در قرآن و احادیث و تفاسیر اسلامی هم بیان شده ، شیطان فقط دعوت کننده است. این ما انسانها هستیم که تصمیم میگیریم کدام مسیر رو انتخاب کنیم. وضع کنونی زندگی امروز ما ، حاصل انتخابهای دیروز ماست.
مجموعه داستانی از زینگر، در تمام داستانها شیطان حضور دارد ولی شاید نقش خود انسانها بیشتر از شیطان باشد. داستانها خیلی رنگ داستانها فولکور دارند. زشتیهای آدمها به راحتی به تصویر کشیده شده است.
مجموعه داستانی پیشنهادی و تازه از تنوز انتشارات ماهی در آمده :)
این اثر بسیار شبیه کتاب یادداشتهای شیطانه. اما با این تفاوت که دیگه شیطان تمایلی به ورود به جسم آدمی رو نداره. چون انسان به قدری گناه کرده که دیگه خودش ریشه شر هست و ...