از زمان سقوط باستیل در 1789، که در واقع فقط منجر به آزادی هفت زندانی شد، تا مرگ استالین در 1953، که به تدریج میلیون ها نفر را آزاد ساخت، آنارشیست ها با تجربه ی شخصی خویش آثار چشم گیری درباره ی عیب های نظام جزایی منتشر کردند. این کتاب کروپتکین بود که برای اولین بار از عبارت «زندان ها دانشگاه جرم و جنایت اند.» استفاده کرد. اظهار نظر او درست است؛ به این علت که اولین زندان هر مجرمی، همانند سایر هم سلولی هایش، تضمینی است بر اینکه او در زندان تعداد بیشتری از شیوه های بزهکاری را می آموزد که از دله دزدی ای که بابت آن زندانی شده، پیشرفته تر است. کروپتکین در 1886 می گفت که جامعه ای که حول همکاری و نه رقابت، بنا شده باشد، به همین علت از اقدامات خلاف اجتماع کمتر زیان می بیند. او معتقد بود که: «خلق های بدون سازمان سیاسی و بنابراین کمتر تباه شده، کاملا درک کرده اند که انسانی که «مجرم» نامیده می شود، صرفا آدم بداقبالی است؛ و اینکه چاره ی تازیانه زدن به او به زنجیر کشیدن، یا کشتن او در سکوی اعدام یا درون زندان نیست، بلکه یاری رساندن به او با مراقبتی برادرانه، رفتاری بر پایه ی برابری، ایجاد شور زندگی در میان انسان های شرافتمند است.» شاید بتوان ادعا کرد که بهترین خدمتی که دولت های بریتانیا در دو جنگ جهانی قرن بیستم به اصلاحات جزایی کردند، زندانی کردن مخالفان جنگ بود.
کتابی واجب برای خواندن. برای آنهایی که به دنیایی انسانی و رفتارهای جمعی باور دارند. "شادی" امری دستهجمعی است همچنان که سوگ.
ممنون از مترجم برای ترجمه این کتاب 🌺👏