به این سبب جستن و مستند کردن علت، که قیاس عقلی به طور عمدهبر آن مبتنی است، نوعی سردرگمی بی پایان است، که حاوی هیچ تعین نهایی نیست؛ همه کس و هرکس می تواند یک یا چند علت مناسب ارائه کند. همان گونه که امر در تقابل نهاده اش می تواند انبوهی از علت ها را عرضه بدارد، بدون آنکه از آنها چیزی منتج گردد. آنچه «سقراط» و «افلاطون» «سفسطه» می نامند، چیزی جز قیاس عقلی از علت ها نیست؛ افلاطون بررسی ایده، یعنی؛ بررسی مطلب در خود و برای خود به شخصه را، یعنی، در مفهوم مطلب را با حکم عقلایی در تقابل می نهد. علت ها تنها از تعین های محتوایی نسبت ها و بازنگرش های اساسی اخذ می گردند، که هرمطلبی و به همچنین درست عکس آن، و بسیاری از آنها را در بر می گیرد؛ آنها در شکل بودش مندیشان هریک به مانند دیگری صدق می کنند، از آنجا که هریک، کل حیطه مطلب را نمی پوشانند، علت، یک طرفه است، که رویه های ویژه دیگرش دوباره علت های ویژه دارند و از میان آنها هیچ یک مطلب را که گره خوردگی آنها را تشکیل می دهد و همه را در بر می گیرد به طور کامل ادا نمی کنند. هیچ یک علت مکفی، یعنی؛ مفهوم نیست.
مثلا پیوندهای اکسیژن و ازت به اکسیدهای نیتروژن و اسیدنیتریک های مختلف منجر می گردد، که تنها در نسبت های کمّی معینی از مخلوط ظاهر می گردند و به طور ماهوی کیفیت های مختلفی دارند، به طوری که در نسبت های مخلوط بینابینی هیچ پیوندی از وجودهای ویژه انجام نمی پذیرد. مثلا اکسیدهای فلزی، اکسیدهای سرب در نقطه های کمّی معینی از فرآیند اکسیده شدن تولید می گردند و از نظر رنگ و سایر کیفیت ها از یکدیگر متمایز هستند. آنها به تدریج به یکدیگر متحول نمی شوند، نسبت های قرار یافته در بین آن گره ها، اینجا بودن خنثی یا ویژه ای را عرضه نمی دارند. بدون پشت سرگذاردن مرحله های بینابینی یک پیوند ویژه ظهور می نماید، که بر نسبتی مقیاسی استوار است و کیفیتی مخصوص به خود دارد. یا آب با تغییر دما تنها صرفا بیشتر یا کمتر گرم نمی شود، بلکه از حالت های انجماد، مایع قابل چکیدن و مایع کشش پذیر عبور می کند؛ این حالت های مختلف به تدریج ظاهر نمی شوند، بلکه درست ترقی تدریجی صرف تغییر دما از طریق این نقطه ها به یکباره قطع می گردد و ممانعت می شود و ظهور یک حالت دیگر، یک جهش است. هر زایش یا مرگی به جای تدریجی بودگی متداوم بیشتر نوعی انقطاع تدریجی بودگی و جهش متکی بر تغییر کمّی به کیفی است.