آیا شرق شناسی موهبتی ازلی و ابدی است؟ یا گفتمانی که فرضا در اوایل قرن چهاردهم شکل گرفت، وقتی به حکم شورای ویئن کرسی های زبان عربی تأسیس شد؟ یا مثلا در اواخر قرن هجدهم که بناپارت به مصر حمله کرد و هیئت فضلای او آثار عتیقه و جزئیات قوم نگاشتی آن سرزمین را فهرست کردند؟ یا شاید هم حاصل برخورد فرهنگ ها در دورهای پیش از اسلام یا حتی پیش از روزگار مسیحیت باشد؟
اگر هم ایرانیان نیازمند این بوده اند که به سراغ مفهوم «دیگری» بروند یا سیاهه ای از کلیشه های نژادی بسازند یا نمایشنامه هایی پدید آورند و تاریخ هایی بنویسند تا کشورگشایی های خود را توجیه کنند، این فعالیتها هیچکدام ثبت نشده اند. به نظر میرسد هم و غم آنها فقط مصروف این می شده است که بر همسایگان خود غلبه کنند. در قرن ششم پیش از میلاد، امپراتوری ایران به سوی غرب گسترش یافت و لیدیا و شهرهای یونانی آسیای صغیر را در بر گرفت. سپس داریوش مقدمات فتح آتن را به دقت تدارک دید ( ۴۹۰ پ. م.). پس از آنکه گره کوری در منازعه افتاد، ایرانیان در ماراتن شکست سنگینی خوردند و بعد از تلاشی نافرجام برای تسخیر آتن، نخستین جنگ ایران و یونان پایانی خفت بار به همراه آورد.