علی: والله با این ریخت و قیافه که تو درست کردی، یارو حق داشته هر چی گفته. فرزانه: عروسی می خوایم بریم جسارتا اگه مغز کلنگیت یاری کنه! علی: آهان، یعنی اگه این دست خر رو سرت نباش، رات نمیدن تو؟ فرزانه: حالا که هست، پس بحث بیخودی نکن. علی: من بحث نمی کنم... فرزانه: پاشو کاراتو بکن انقدر فسقل نده، پاشو یالا دیگه! علی: بهتر هم میتونی صحبت کنی! فرزانه: علی حوصله ندارم، امروزو گیر نده به من تورو خدا! علی: ببین، به من هیچ ربطی نداره که راننده آژانسه مختو جوید اخلاقت سگیه! فرزانه: اتفاقا خیلی ربط داره، تو اگه یه خورده غیرت داشتی، اون باسن فراختو جمع می کردی می اومدی آرایشگاه دنبالم که نخوام با آژانس برگردم. علی: من اگه غیرت داشتم اصلا نمی ذاشتم بری آرایشگاه!