"چهارراه" نمایش نامه ی جذاب و قابل توجهی است از "بهرام بیضایی" که در سال 1388 به عنوان آخرین نمایش نامه در ایران به نگارش در آورد و سپس در سال 1397 به عنوان کارگردان آن را در دانشگاه استنفورد در جریان جشنواره ی هنر ایرانی روی صحنه برد.
داستان "چهارراه" در مجموعه اتفاقاتی خلاصه می شود که فضای سرگردانی بر آن غالب است. حادثه ای همزمان در "چهارراه" رخ داده، در شرف رخ دادن است و حتی قربانی بعد از رخ دادن از آن سخن می گوید. "نهال فرخی" در تلاش است نامه ای را که به اشتباه در صندوق انداخته پس بگیرد اما در این میان و سر "چهارراه"، "سارنگ سهش" را می بیند. به نظر می رسد که او بعد از گذشت سال ها بازگشته و دنبال محله ی خودش می گردد. اما حالا همانقدر که "نهال فرخی" می خواهد بداند چرا سال ها پیش بی خبر او را ترک کرده، "سارنگ سهش" نیز پرسشی را که سال ها ذهنش را درگیر ساخته مطرح می کند و آن این است که چرا هیچ کس سراغی از او نگرفت؟
حادثه ی "چهارراه" خود به خود اتفاق نیفتاده بود و شخصیت های خلق شده به قلم "بهرام بیضایی" هر یک گوشه ای از این "چهارراه" ایستاده اند. راننده ای که دلش گیر پرستاری شده و ذهنش مشغول حال و روز زندگی خویش است، "سارنگ سهش" را زیر چرخ های ماشین خود می بیند. اما آیا این حادثه صرفا یک تصادف بوده یا "سارنگ سهش" عمدا خود را جلوی ماشین انداخته؟ چرا نامه های او به "نهال فرخی" در این پانزده سال به دست او نرسید؟ آیا هنوز به عشقشان امید هست؟ همه چیز در "چهارراه" معلوم می شود.
کتاب چهارراه