کتاب افرا،یا روز می گذرد

Afra
کد کتاب : 13884
شابک : 978-9646751590
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 96
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2002
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب افرا،یا روز می گذرد اثر بهرام بیضایی

"افرا یا روز می گذرد" اثری است متفاوت از "بهرام بیضایی" که بر خلاف سایر نمایش نامه های او، شخصیت های داستان به زبان محاوره به گفت و گو می پردازند. اثر از صحنه پردازی ویژه ای برخوردار بوده و شیوه ی صحنه پردازی که حاکی از نگاه خاص "بهرام بیضایی" است، به گونه ای چندمنظوره است.
افرا که با خواهر و برادر کوچک تر و مادر پیرش زندگی می کند، سال هاست که پدرش را از دست داده. از قرار معلوم افرا و پسرعمویش قرار ازدواج داشته اند اما از پسرعمو خبری نیست که نیست. تنگ دستی و اضطرار مالی، سبب شده تا مادر افرا برای زنی به نام خانم شازده کار کند. دیری نمی پاید که خانم شازده به افرا هم پیشنهاد کار می دهد و او باید به شازده چلمن میرزا که پسر خانم شازده است، درس بدهد. با ورود افرا به خانه ی خانم شازده، شخصیت های دیگری هم به نمایش اضافه می شوند و گره ی تازه ای در داستان ایجاد می شود. از جمله ی این شخصیت ها حمید شایان است که یک دوچرخه ساز بوده و شیفته ی افرا شده است و دیگری سرکار خادمی است که به تازگی بازنشست شده و با بحران معنای زندگی پس از بازنشستگی مواجه است. شازده چلمن میرزا که افرا مسئولیت تدریس به او را برعهده دارد، از نظر سنی بالغ است اما رشد عقلی نداشته و آنچه خواننده را شگفت زده می کند، پیشنهاد خانم شازده برای ازدواج افرا با شازده چلمن میرزاست.
داستان "افرا یا روز می گذرد" از نظر زمانی و مکانی در وضعیت مشخصی قرار ندارد اما جزییات به کار رفته در آن، همبستگی زیادی با زندگی حقیقی داشته و مخاطب را با چینش خاص وقایع افسون می کند.

کتاب افرا،یا روز می گذرد

بهرام بیضایی
بهرام بیضایی (زاده ۵ دی‌ماه ۱۳۱۷ در تهران) کارگردان سینما و تئاتر و نمایش‌نامه نویس و فیلمنامه نویس و پژوهشگر ایرانی است.‏‏بیضایی علاوه بر کارگردانی و نمایش‌نامه نویسی، در سینما عرصه‌های دیگری چون تدوین، ساخت عنوان بندی و تهیه کنندگی را هم تجربه کرده‌است.‏وی کارگردان برخی از بهترین و ماندگارترین آثار سینمای تاریخ ایران است.چریکه تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه کوچک، شاید وقتی دیگر، مسافران و سگ کشی از مهم‌ترین آثار وی هستند.‏خانواده‌اش اهل کاشان...
قسمت هایی از کتاب افرا،یا روز می گذرد (لذت متن)
افرا اون تمام مدت جلوی مهموناش افاده ی داشتن یه کلفت سطح بالا رو داد و از من تعریف کرد و کار کشید. بشور؛ شستم! بساب؛ سابیدم! ببخشید که به این صراحت حرف می زنم؛ جای تعارف نیست! گفت که این طوری نبینیدش؛ معلم مدرسه اس، پسرعمو مهندسش نامزدشه! خودم جهازشو می دم به سلامتی! هی عرق ریختم و با مهربونیش خجالتم داد! سرکار خادمی همه می زنه به سرشون من یکی زده به قلبم! امشب بچه های افسر خانم در اتاقمو کوبیدن. گویا افسرخانم با اون رعشه و تب دائم کابوس می دید. یکی دوبار از خواب پرید سراغ دخترش افرا رو گرفت. حالیش کردیم که دواها تو گذاشته و خودش رفته کمک، مهمونی خانم شازده!