یزدگرد (دختر): تو شوربخت هر چه داری از کیست؟ آسیابان: هر چه ما داریم از پادشاه است. زن: چه می گویی مرد؟ ما که چیزی نداریم! آسیابان: آن نیز از پادشاه است!
زن: دشمن تو سپاه نیست پادشاه. دشمن را تو خود پرورده ای. دشمن تو پریشانی مردم است، ورنه از یک مشت ایشان (تازیان) چه می آمد؟! موبد: بسیار آتشکده ها که هنوز پابرجاست. مردم را باید به گفتار گرم آئین ستیز آموخت. زن: پر نگو موبد؛ در مردمان به تو باور نیست، از بس که ستم دیده اند! . . . موبد: آه اینان چه می گویند- سخن از پلیدی چندان است که جای اهورامزدا نیست. گاه آنست که ماه از رنگ بگردد و خورشید نشانه های سهمناک بنماید . دانش و دینم می ستیزند و خرد با مهر، گویی پایان هزارۀ اهورائیست. باید به سراسر ایران زمین پندنامه بفرستیم. زن: پندنامه بفرست ای موبد، اما اندکی نان نیز بر آن بیفزای . ما مردمان از پند سیر آمده ایم و بر نان گرسنه ایم!
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
این نمایشنامه دقیقا زاویه دید چپها از تاریخ و تمدن ایرانه که زیر لحاف هنر به تاریخ و تمدن و شاهان ایران میتازند و قطعا شخصیت شاه در این نمایشنامه یعنی یزدگرد برآمده از تفکر پنجاه و هفتی هست شاهی ستمگر و عیاش و ترسو
با مهر و درود. جسارتا این نگاه شما یکجانبه و غیرعلمی هست. اولا پژوهشگران راستگرا و حامی پادشاهی هم نقدهای تندی به این شاه واپسین ساسانی داشته و دارند. او اصلا در آن ناحیه چه میکرد؟! کافیست دلاوریهای رستم فرخزاد و هرمزان و پیروزان و دیگر فرماندهان ساسانی در پدافند از مرزهای ایرانشهر و نیز دلاوری مردم ایران در نبرد جلولا را در نظر بگیریم و با نگاه باز و بی طرف بپرسیم این شاه چقدر کفایت داشت. شما هم یک چیزی شنیده ای و هر چیزی را که به طبع مبارکتان خوش نیاید حواله به پنجاه و هفت میدهی. بد نیست بدانید که بیضایی فیلم پرهزینه و درخشان "غریبه و مه" را اصلا با کمک بنیاد خانم فرح پهلوی ساخت. در میان کارگردانها و نویسندگان سینما و تئاتر ایران کسی را ایران-شناس-تر و ایراندوستتر از بیضایی نمیشناسم و دست کم او کسی است که در همان دهه 40 و 50 خورشیدی بخشی گمشده از تاریخ هنر نمایش ایران را به دانشگاهیان آن زمان شناساند: او کسی است که برای اولین بار شواهد تاریخی و باستان-شناختی هنر نمایش ایران را بصورت یک پژوهش در کتاب "نمایش در ایران" منتشر کرد و شما که معلوم نیست اصلن که هستید و از هر نقدی واهمه دارید او را به نفی تاریخ و فرهنگ ایران متهم میکنید؟! شرم آور است که هر نوبادی به خودش اینطور مجال توهین و تحریف واقعیات بدهد. لطفن چشم باز کنید و ببینید که چند سال پیش وقتی سخنان بیضایی درباره شاهرخ مسکوب منتشر شد همین حضرات چپ ارتدکس و بیسواد بودند که نگاه مدرن و نقدهای منصفانه بیضایی به چپهای ایران-ستیز را مورد هجمه و فحاشی قرار دادند و حالا شما هم عملا همدست همانها هستید. بیشتر و بازتر بیاندیشیم. سپاس از مهر و توجهتان.
بیضایی در شکل این نمایشنامه شاهکار و دوران ساز داره تاریخ ما رو نقد میکنه و اون هم در چه تاریخی و با چه زیرکی. بعد نمایشنامه و فیلم رو نفهمیدی اومدی درباره حقیقت مانندی تاریخی حرف میزنه؟ مگه بیضایی تاریخدان و کتاب تاریخی نوشته؟! بیضایی هنرمند بازتاب داده در این شکل. متاسفم بدون ذره ای تامل و درک فقط یک تنه اول میتازین. بدبخت هنرمند و روشنفکرهایی مثل بیضایی که هیچوقت فهم نشدن.
کاربر سایت، عزیز دلم، چون این کامنتت به کامنت من هم ربط داشت گفتم جواب بدم بد نیستش یکم شاید طولانی بشه فقط... یه اصلی موقع استفاده از اسامی اشخاص حقیقی داریم، که سال هاست توسط نویسندهها به صورت قراردادی یا غیرقراردادی به کار برده میشه. نویسنده یا از اشخاص ساختگی و فیکشن استفاده میکنه (طعنه ولتر به ژان ژاک روسو تو کتاب کاندید یا خوش باوری) یا وقتی نام میبره باید تو مقدمه به اینکه دیالوگها ساخته ذهنش هستن اعتراف کنه (مقدمه نویسنده در استالین خوب از ویکتور ارافیف یا ایران سرزمین مقدس از گور ویدال) البته نویسنده هاییم هستن که دوتا اسم حقیقی رو ترکیب میکنن و یه نام ساختگی ایجاد میکنن(دنیای قشنگ نو از آلدوس هاکسلی) قانونی برای استفاده از اسم شخص تاریخی وجود نداره ولی در غیر این صورت واکنش خوانندهها به استفاده از اسامی حقیقی خیلی طبیعی و قابل درکه چون به عنوان تغییر در تاریخ قلمداد میشه و این برداشت ربطی به کشور ایران و غیرایران نداره، مخصوصا که این نمایشنامه هم سال ۵۸ نوشته شد و با توجه به فراوانی کتاب در کتابخانه ''روشنفکران'' اون دوره، بعید میدونم از این مورد بی اطلاع بوده باشن، فکر کنم با توجه به اتفاقات و عقاید قالب به اون دوره از تاریخ معاصر مقاصد دیگه ای هم کنار این ''مفاهیم والا'' داشتن. و تا اونجاییم که من میدونم گزاره هایی از این دست با استدلال رد میشن نه با رجوع کردن به خصوصیات شخص مورد انتقاد. اگه جایی اشتباه میکنم بگید، ممنون میشم چیزی یاد بگیرم. مرسی:))
تا اونجا که من تاریخ خوندم آسیابان اصلا از اینکه یزدگرد پادشاه بوده خبر نداشته، چون لباس بنفش به تن داشته به هوای زر یزدگرد رو به قتل میرسونه، در دوره ساسانیان(بجز دوره خسروپرویز) ایرانیا حتی به دشمن هم تعرض نمیکردن، اینو مارسلن سردار و تاریخ نویس رومی هم تایید میکنه...اگر قراره نوشته ای بر اساس تاریخ باشه باید تحقیق شده و تا حدی ثابت شده باشه، همه کشورها به خونخوار هاشون افتخار میکنن، هموطن هامون از یه شاه عادی هیولا درست میکنن...متاسفم فقط
درود پارسا جان- این نوع ایرادها از منظر سینمایی یا ادبی بیشتر یکجور سلیقه هست و "نقد" محسوب نمیشه. چنانکه میدانید یک اثر سینمایی یا ادبی درباره رویدادی تاریخی بیشتر مبتنی بر اقتباس یا برداشت یا تفسیر یا خوانش سازنده هست و بازنمود نعل به نعل واقعیت نیست. و اصلن کدام واقعیت؟ در حالیکه سرگذشت یزدگرد کماکان عرصه گمانه-زنی هست نمیشه انتظار داشت همه سازندگان مثل شما یا من فکر کنن. وانگهی در فیلم هم به نظر نمیاد که بیضایی از یک "شاه عادی" یک هیولا درست کرده باشه بلکه تصویرسازیها اتفاقن بسیار زمینی و گیتیانه هست. و من به یاد ندارم اصلن هیچ فیلمساز دیگه ای تجسمی از یک سرکرده ساسانی یا موبد زرتشتی با آن زبان خاص و درخور ارائه داده باشه یا دست کم تصویر و خاطره سینمایی اش اینقدر زنده و جاندار باشه. به هر حال فیلم بیضایی اثری انتقادی هست و بدون تعصب نقد و تقدس-زدایی میکنه ارکان قدرت رو و البته با نظر به مجموعه آثار ایشان تردیدی نیست که با یک مولف بسیار ایران-دوست طرف هستیم. در این فیلم دست کم تا حدی سعی شده به اتمسفر و آدمهای روزگار ساسانیان تجسم داده بشه و این اتفاق نادر طی چمد دهه بعد رخ نداده. وجود شکلی از آیین نمایشی در ایران ساسانی خصوصا در صحنه ای که شاه از دیار مردگان یا از جهان دیگر به سخن درمیاد یا اساسا خود فرم بازی-در-بازی یا نمایش-در-نمایش بازآرایی صورت نمایشی و قصه-گویی ایرانی در "هزار افسان" هست که به زیبایی در سرتاسر اثر جاری هست و نشانگر میراث درخشان ایرانیان در فرم قصه-گویی و نمایش. یعنی جنبههای مثبت اثر بسیار قابل بحث هست و یکتا و ماندگار. ارادت.
اصلا بر اساس واقعیت نیست هیچ جای تاریخ(چه دوست چه دشمن) ننوشته که یزگرد به زن و دختر آسیابان تعرض کرده متاسفم برای بیضائی با وجود چنین کارگردانی نیاز به انتقاد از فیلم۳۰۰ یا تومیرس نیست
درود بی کران به کارنامه بیضایی که نگاه کنیم درمی بیابیم که چقدر مسئله ش تاریخ این سرزمین و مردمانش بوده و در ایران-دوستی بیضایی تردیدی نیست. ربط دادنش به 300 و سازندگانش که فقط به پول گیشه فکر میکردند واقعن جای تعجب و سوال داره.
بدون شک بزرگترین اثر استاد بیضائی...
نمایشنامه ای زیبا از بهرام بیضایی فیلم این اثر با بازی درخشان سوسن تسلیمی در سال ۱۳۶۳ساخته شده و در آی ام دی بی نمره ۸.۴ رو داره ، نمایشنامه تحت تأثیر کتاب راموشون بوده از راموشون هم فیلمی ساخته شده که زیباست اگر مرگ یزدگرد رو دوست دارین میتونین فیلم و کتاب راموشون رو ببینید و بخوانید ، در این نمایشنامه موضاعاتی چون شک ، تردید ، اوضاع نامناسب کشور ، دروغ ، طمع ، گرسنگی و فقر ، بی لیاقتی شاه و انواع طبقات اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد امتیاز گودریدز۴.۲۷ از ۵
یک کتاب فوق العاده که خواندنشو به همه پیشنهاد میکنم،قلم آقای بیضایی بینظیر است
سلام امکانش هست درمورد شخصیت موبد ووجهه اش تواجتماع توضیح بدیدیکم