یک معمای ادبی بلندپروازانه.
یک تریلر ادبی احساس برانگیز که با شوخ طبعی، به داستان های کلاسیک در ژانر معمایی و ماجرایی ادای احترام می کند.
رمانی هوشمندانه و لذت بخش.
نور فلش دوربین، سایه ی مرد معدوم را روی دیوار انداخت. او از یک حلقه ی لوستر، وسط اتاق آویزان بود و همانطور که عکاس ها دورش می چرخیدند و عکس می گرفتند، نور فلش دوربین هایشان سایه های سیاهی را روی دیوار های رنگ شده می انداخت، همچنین روی بوفه های پر از بلور، قفسه های کتاب و پنجره ای که پرده اش کنار زده شده بود و پشتش باران می بارید.
«لوکاس کورسو» دو بار زنگ زد، اما کسی جواب نداد. به ساعتش نگاه کرد، به دیوار تکیه داد و خودش را برای انتظاری طولانی آماده کرد. او به عادت های «پدرو» و «پابلو سنیزا» به خوبی واقف بود. در آن ساعت از روز آن ها پشت پیشخوان مرمری بار «تورینا» در حال نوشیدن نیم لیتر شراب برای صبحانه و صحبت درمورد کتاب و گاوبازی بودند. دو برادر ترشروی عاشق مشروب و از هم جدانشدنی.
«کورسو» داشت یادداشت برمی داشت. همانطور که یکی از آشنایان او مدت ها بعد وقتی در مکالمه ای اسمش بر زبان آمد در مورد او می گفت، دقیق، بی پروا و مثل یک مارماهی سیاه مرگبار بود.
این کتاب رو اصلا برای اونایی ک تازه کتابخونی رو شروع کردن توصیه نمیکنم . کتاب ب شدت نیاز داره ک خواننده از قبل ی سری اطلاعات پیش زمینه داشته باشه وگرنه چیزی از داستان رو نخواهد فهمید . این کتاب مخصوص کتابخونای حرفیه ایه . وگرنه در نظر بیشتر سطحی خونا ب شدت حوصله سر بر خواهد بود .
کتاب بعد از صفحه ۱۰۰ به اوج میرسه و تو اوج هم به پایان میرسه
من که زیاد نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم کتاب پر از اسامی و جملات پرتکلف از سایر کتابها و نویسندههای دیگه هست و به شدت الکساندر دومارو کوبیده
من اینو با کتاب سفر سیلکا از نشر کوله پشتی خریدم. اولی بد بود و این فاجعه ، ترجمه شتابزده همراه با کلی سانسور
ترجمهش افتضاحه!