کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ

Ehen in Philippsburg
کد کتاب : 36741
مترجم :
شابک : 978-6226863414
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 546
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1957
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ اثر مارتین والزر

یک داستان نویس جوان و چشمگیر - مارتین والزر - تصویری بسیار دقیق از زندگی پس از جنگ را در رمان ازدواج در فیلیپس بورگ ارائه می دهد. داستانی از یک شهر معمولی در آلمان غربی.
والزر با نگاهی هجوآمیز و دلسوزانه ، زندگی و شانس چهار مرد و زنانی را که با آنها درگیر شده اند دنبال می کند - چهار زندگی کاملا متفاوت که در بیش از یک دهه آلمان را دوباره به حیاتی ترین و مرفه ترین کشور اروپا تبدیل کرد.
هانس بومن ، پسر نامشروع یک زن دزد دریایی در دهکده ، به دنبال کار روزنامه نگاری به فیلیپس بورگ می آید. وقتی آن ولکمن ، دختر یک صنعتگر ، عاشق او می شود ، او بر خلاف میلش به دنیای ثروت و مد او کشیده می شود و باید بین دو روش زندگی یکی را انتخاب کند. دکتر آلف بنرات خوش تیپ و خوش شهر به نظر می رسد. دوستانش در جامعه ازدواج های موفقی کرده اند ، اما برای او یک زندگی آرام کافی نیست - او باید همه چیز را به خطر بیندازد تا معنای وجودی خود را در زنی زیبا جستجو کند.
در الکساندر آلوین ، وکیل خودساخته و سیاستمدار احتمالی ، عشق شکلی کنجکاوانه به وجود می آورد – محافظت از همسر اشرافی اش در برابر مشکلات خیابان ها. او همه چیز را با شهرت و موفقیت برای او جبران خواهد کرد. اما یک احمق بدترین دشمن خودش است. در مقابل این چهره های پیش پا افتاده ، کلاف ، نویسنده ای فلج است. او مرد حساسی است که به نظر می رسد برایش جایی در اقتصاد آلمان جدید وجود ندارد.
مارتین والزر برای این رمان در سال 1957 جایزه هرمان هسه را دریافت کرده است.

کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ

مارتین والزر
مارتین والزر (Martin Johannes Walser) (زاده ۲۴ مارس ۱۹۲۷) نویسنده معاصر آلمانی است. وی دانش‌آموخته دانشگاه «توبینگن» و «رگنزبورگ» در رشته ادبیات، فلسفه و تاریخ است.سال‌های ۱۹۴۹- ۱۹۵۷ میلادی به عنوان کارگردان تلویزیون جنوب آلمان به اجرای برنامه‌های مختلف اشتغال داشت و سپس به کار نویسندگی پرداخت.آثار او ابتدا پیرامون جامعه مرفه آلمان بعد از جنگ، مانند رمان «زوج‌های فلیپسبورگ» که در سال ۱۹۵۷ میلادی به رشته تحریر در آورد، دور می‌زند. تص...
قسمت هایی از کتاب ازدواج های فیلیپس بورگ (لذت متن)
در یک آسانسور شلوغ همه نگاهشان را از هم می دزدند. هانس بویمان هم بلافاصله حس کرد که آدم نمی تواند در صورت غریبه ها، وقتی آن طور رخ به رخشان ایستاده زل بزند. متوجه شد که هر جفت چشم دنبال جایی می گشت که بتواند روی آن بماند: روی عددی که مشخص می کرد آسانسور ظرفیت حمل چند نفر را دارد، روی جمله ی دستورالعمل، روی آن قسمت از گلو که طوری به چشم آدم چسبیده بود که طرح شبکه ی چروک ها و منفذها را حتی ساعت ها بعد هم می شد از حفظ کشید، روی رستنگاه مو با کمی از یقه در کنار آن، یا روی گوشی که آدم در مارپیچ های صورتی نامنظمش کم کم سوق داده می شود به سمت حفره ی تاریک کوچکی تا بقیه ی راه را درون آن بگذراند. بویمان یاد ماهی های توی آکواریوم های هتل افتاد که چشم های بی حرکتشان را به شیشه می دوزند یا به باله ی یکی از هم سرنوشت هایشان که انگار نمی خواست دیگر هیچ وقت تکان بخورد.

در بالاترین طبقه، یعنی طبقه ی چهاردهم، مقر هری بوزگن سردبیر ولت شائو بود. بویمان، بالا که رسید، باید لحظه ای نفس تازه می کرد، باید دل غش رفته اش را می مالید و می گذاشت مورمور پوست کمر و صورتش که با دیدن این برج غول آسای ساخته شده از فولاد و شیشه به جانش افتاده بود از بین برود، برجی که در عرض چند ثانیه با آسانسور از ستون فقراتش بالا رفته بود، بی زحمت، بی صدا، خیلی آسان، مثل بالا آمدن ستون جیوه در دماسنج، موقع افزایش شدید و ناگهانی دما.