ساعت پنج دقیقه مانده به هشت، آقای ایر از صدای رادیو تی. اس. اف فهمید که امروز یکشنبه است. همیشه صبح های یکشنبه، صدای کسی که در رادیو حرف می زد و می خواند و سوت می زد، از جایی نامشخص در خانه به گوش می رسید. از پنجره دید که اتاق دختر نامرتب است و این هم نشانهٔ دیگری از یکشنبه ها بود. ساعت یک، دختر با شتاب وارد خانه می شد، ملحفه ها و پتوهای روی تخت را کمی مرتب می کرد و با عجله لباس می پوشید.
هیچ کس نیامد. قطار سوتی کشید. یکی از کارکنان می دوید و درهای قطار را می بست. آقای ایر هنوز امیدوار بود. دردی که در تمام تنش بود، عصبی اش کرده بود. همیشه لحظه رفتن را همین طور تصور کرده بود. همیشه فکر می کرد که آلیس درست در لحظه های آخر در ایستگاه می دود و او باید کمکش کند تا در لحظه ای که قطار شروع به حرکت می کند، بپرد روی پله های قطار. پا به زمین می کوبید، ابروهایش را در هم کشیده بود و لبخند می زد، در حالی که اشک بی قراری در چشمانش حلقه زده بود.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
فیلم خوب موسیو ایر 1989 از روی این اثر اقتباس شده؛ و پیشتر فیلم درجه یک پانیکوئه 1946 از روی این اثر ساخته شده. هر دوشون دیدنی هستن
توی کتاب نامزدی آقای ایر اصلا کارآگاه مگره حضور نداره و معرفی کتاب موجود در ایران کتاب درست نیست
سلام و وقت به خیر. متشکریم از تذکر شما. اصلاح شد.
به نظرم خیلی از کتاب حذف و سانسور شده بود چون اصلا برخی از دیالوگ هارو نمیشد فهمید و فضای کتاب به شدت سرد و مایوس کننده و ناعادلانه بود و اخرشم دوس نداشتم
به شما پیشنهاد میکنم کتاب صوتی منتشر توسط شرکت واو را بشنوید،حتمن تجدید نظر میکنید😊